یکی از اقوام خیلی خیلی دور ما، یک دختر خیلی زیبا که تو کل خانوادشون تک بود، فردای عروسیش برای ماه عسل با ماشین میرفتند بندرعباس، خودشون هم یزدی بودند، خلاصه آقا داماد خوابشون میبره پشت فرمون و ماشین چپ میکنه و دختره کمر به پایین فلج میشه. با وجود اینکه کمر به پایین فلج بود، یک پسر خیلی خوشکل هم به دنیا آورد و درسش را ادامه داد و کارمند بانک بود و تو بانک هم پیشرفت کرد ولی 12،13 سال پیش یعنی 12،13 سال بعد از ازدواج و فلج شدنش فهمید که آقا زن دیگه هم گرفته. در حالیکه مرده مقصر بود و اینکه خانومه مثل ماه شب 14 بود و هم بچه دار شده بود و هم کار بیرون میکرد و هم با همین ویلچر اکثر کارهای خونش را انجام میداد و مادرش هم خیلی کمکش بود ولی مرد بی وفای بی وجدان زن دیگه گرفته بود و دختر بیچاره وقتی که فهمید خیلی عذاب کشید و میخواست طلاق بگیره و شوهره طلاقش هم نمیداد. آخرین خبری که ازش داشتم با مرده با هم زندگی نمیکردند ولی نمیدونم طلاق گرفته بود و یا اینکه مرده با زن دومیه دیگه زندگی میکرد و خونه این نمیومد. آخه فامیل سببی بودند و اون فامیلمون که به واسطه اون با این خانواده فامیل میشدیم فوت کرد و من هم دیگه چند ساله خیلی خبرشون را ندارم.
ولی متاسفانه مردها اصولا پای معلولیت و مشکلات خانومشون نمیشینند ولی خانمها اکثر مواقع وفادار میمونند و به زندگیشون با همسر معلول یا مشکلدار ادامه میدهند.