جمعه مهمونی دارن فامیلای من. تو ی ویلا گرفتن
بعد ادمایین که من اصلا حوصلشونو ندارم چه برسه به اینکه صبح تا عصر بخوام تحملشون کنم
جدا از اینکه بابام قهر میکنه و بدش میاد اگه نریم
شوهرمم نمیرسه بیاد کار قبول کرده مغازه میگه چون جمعس تو نباید تنها تو خونه بمونی من عذاب وجدان میگیرم. همیشه همینطوره نمیزاره جمعه ها تنها باشم . گاهی اذیت میشم مثل الان
دلم نمیخواد برم وسط این دوتام گیر کردم
حالا سر دردو گلو دردم دارم قراره صبح بابا اینام بیان دنبالم به بابام گفتم بابا من اگه حالم بد شد نمیام فردا با شما . بدش اومده میگه من امار دادم براتون تدارک دیدن و قطع میکنه😑
چیکار کنم اخه