من چهارم ابتدایی بودم نمیدونم واقعا حواسم کجا بود که نفهمیدم با شلوار خونه و با دمپایی رفتم مدرسه مانتو شلواری هم بودم دیدم همه دوستام تو راه مدرسه یک طوری نگام میکنن با خودم گفتم حتما خیلی خوشگلم چون در گوشی صحبت میکردن خلاصه رفتم داخل حیاط مدرسه دوستم گفت وای خدا چرا با زیر شلواری با دمپایی اومدی حالا جورابم پام بود خلاصه کل مدرسه بهم میخندین داشتن از خنده غش میکردن چون دیر رسیده بودم راه خونه هم دور بود نزاشتن برم خونه لباسامو عوض کنم هیچوقت یادم نمیره بچه های کلاس تمام حواسشون به دمپایی و زیر شلواری گشاد گل گلیم بود با جوراب پام 😔😔😔
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من اولین جلسه یکی از کلاسام زود رسیدم دیدم فقط یه پسره اومده ،گفت اولین باره این درسو برمیدارین گفتم اره گفتم شما چی گفت نه گفتم چطور استادیه من شنیدم خیلی خورده شیشه داره خیلی بچه هارو اذیت میکنه با پسرا لجه به دخترایی هم که خیلی باهاش گرم بگیرن خوبه و راحت نمره میده ،گفت نمیدونم والا ،در همین حین چند نفر وارد شدن گفتن سلام استاد،یه لحظه فکر کردم دارن مسخره بازی میکنن
ی بار با کسی رفتم دانشگاشون رو میز استاد نشستم میزش طوری بود ک روش چوبی بود از پایه جدا میشد نشستم خودمو تکون میدادم رویش افتاد منم با کو ن از پایه آویزون شدم ینی از داخل آویزون شدم
زیاااااااده ولی زنگ کلاس و زدن در کلاس بسته بود صدایی نمی اومد درو باز کردم خودمو پرت کردم وسط کلاس و مسخره بازی درآوردم یهو یه مردو دیدم😑از سمت اداره اومده بودن مدیر ما خیلی سگ بود مثل خر حساب می بردم ازش قیافش این بود🤬🤬 کل کلاس ترکید از خنده😕