از وقتی دلمون خواست یه فرشته خدایی به دلمون بیاره.هرروز هر ثانیه رو لحظه ب لحظه انتظار کشیدم ماه اول ماه دوم ماه سوم ماه چهارم .....یه روز عقب مینداختم ذوق مرگ یه هفته قبل پریودی استرس روز شماری میکردم اما الان ریلکس ........به مرحله ای رسیدم که فقط ریلکسم خودمم همیشه میگفتم مگه میشه کسی ریلکس باشه.دقیقا 16روزه عقب انداختم بی بی چک منفی با چه ذوقی گفتم شاید بی بی منفیه برم ازمایش ... ازمایش دادم منفیه برام مهم نیست به این حرف رسیدم که خدا میگه من به موقعه نی نی تو دلت میزارم پس اگر پریود شدی گریه نکن یا اگر عقب انداختی خوشحال نباش تا من نخوام نمیشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
گاهی میره ولی از سر کار که میاد مگه چقدر واجبه؟ منم تو خونه با یه بچه کوچیک انتظار دارم بیاد خونه و بچه رو بدم بهش یه ساعت ب کارام برسم، اتفاقا من خیلی هم سختگیر نیستم ولی خب زیاد دوس ندارم اینطور معاشرت هارو
خب دوستان الان راه حلتون چیه از سر کار ک برمیگرده چه برخوردی باهاش بکنم؟ خودم میگم اصلا باهاش حرف نزنم متوجه اشتباه بزرگش بشه ک دیگه بهم دروغ نگه، چون خودش میدونه من چقد ب دروغ حساسم