من اومدم راهنمایی و عصبی بودم از این همه سکوت و خجالت و تو خودم خورد شدن های کودکی
و پرخاشگر شده بودم
و باهاش بحث میکردم وقتی میگفت برو
چون قبلاً خجالت میکشدم جلوی کسی باهاش دهن به دهن کنم چون اصلاً رعایت نمیکرد و بدتر میکرد
خلاصه دیگه نمیفرستادم گرچه جلوی همه میگفت برو میخوای بمونی چیگار و...
ولی دیگه خواهرم رو میفرستاد