2733
2739
عنوان

شعر

37 بازدید | 0 پست

تبردارا ! بزن آهسته تر بر من تبرهایت

که بر پهلوی من مانده ست زخم نیشترهایت

نصیب کرکسان کرده ست دنیا لاشه خواری را

عقابا! بر حذر می دارمت از هم سفرهایت

به فکر لقمه ی چرب است ای گنجشک بارانی

نوازش می کند جغدی اگر در لانه پرهایت

دل هیزم شکن را بردی ای سروچمن روزی

که زیر سایه ات شد باز پای رهگذر هایت

به قیچی می‌زند چون تاک روزی شاخ وبرگت را

به چشم‌ باغبان شیرین اگر باشد ثمر هایت

من آن پروانه ی محتاج خورشیدم‌ که می باید

رها از منت شمعم کند ای شب سحرهایت

نهادی بر سرم ای عشق عمری هر کلاهی را

چه پاپوشی برایم دوخت آخر دردسر هایت

من از بی بند وباری تو در این کوچه دانستم

که از نامحرمان در شهر می گیرم خبر هایت

عمری پای تو نشستم که منو حالا ببینی ، تو مثل کوهی که باید منو از بالا ببینی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز