سلام ما باخانواده شوهرم زندگی میکنیم یه اتاق دادن بهمون خورد و خوراکمونم باشونه درعوض کل کارا خونهشونم بامنه خودشون در این حد بگم جدیدا لباساشوون خودشون میشورن من قبلا خودم میشستم بگذریم الان میخوان بنایی کنن کل وسایلم خاکی میشه ب شوهرمم میگم بیا خونه بگیریم راضی نمیشه میگه تازه این ماه حقوقم شاید ب حدی برسه بتونم مستقل بشم نمیتونم فعلا باید ۶ماه بگذره بعد..اخه چ فرقی میکنه من سرمو ب کدوم دیوار بکوبم خسته شدم کل اتاق و وسایلم تو بنایی شون داغون میشه نمیفهمه میگه حال بحث ندارم ساکت شو یبار میگه مادرو پدرم دست تنهان نمیتونم ولشون کنم یبار میگه مادرم ب بابان نمیرسه دلم برا بابام میسوزه یبار میگه شاید از پس مخارج بر نیام دوباره میگه کرا خونه زیاده اصلا بهانه های بنی اسرائیلی میاره از هر دری وارد شم چسبیده به مادرش ازبس مامانیه تاروزانه مادرشونبینه نبوسه بغلش نباشه نمیشه اینقد ک مادرشو دوس داره منو نداره جالب اینجاست مادرش بدترین رفتارو باهاش داره به بدترین شکل دعواش میکنه فوشش میده ولی باز میخوادش جلو کل فامیل و در وهمسایه ابرمونو برده مادرشوهرم میگم ب شوهرم بریم نمیره
تو این مدت برو خونه پدرت عزیزم یک ماهی بمون کارشون تموم شد بیا
شوهرت اختلال روانی داره نرمال نیست
جهیزیهمو باز هزار بدبختی خانوادم خریدن حالا استفاده نشده بزارم داغون شن
چرا رفتی اونجا زندگی کنی؟
چرا با این شرایط ازدواج کردی؟
از اول باید طی میکردی و قبول نمیکردی اونجا زندگی کنی
الانم با لجبازی نمیشه اول با زبون خوش و محبت نشد بگو پس من دیگه اینجانمیمونم میرم خونه بابام خونه گرفتی بیادنبالم
عزیزم مال کدوم شهری؟؟
تقصیر خودته مگه مریض بودی رفتی چپیدی تو ی در اتاق
از اول نباید قبول میکردی جهیزیرو ک کامل بردی نمیتونست خونه بگیره😒وقتی خونه نگرفته نباید جهیزیم میبردی
از اول چرا قبول کردی بری پیش مادرش
یه چیزی می گم ناراحت نشو تا جدا نشدی باردار نشو شرایطت بدتر می شه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
