ماه پیش وقت مشاوره داشتم کنسل کردم به خاطر پول
انقد که این خونه خرج روی دست ما گذاشت
من زندگی ساده ای نداشتم که بگم تا به مشکلی برخوردم وا دادم
شغل پر استرسی داشتم که شخصیت منو ویران کرد حالا که توی مرخصی زایمان هستم نمی‌خوام برگردم ولی اثراتش روی من مونده حالا هم که مشکل مالی بهشون اضافه شده احساس میکنم چیزی برای ترمیم وجود نداره
دلم میخواست همین ها رو جوری به شوهرم انتقال میدادم که میفهمید حالمو
دلم میخواست بعد از اینکه بچه خوابید بیاد پیشم دستمو بگیره و بهم بگه گریه کن من احتیاج دارم تخلیه بشم
یعنی اگه نمیدونستم این تاپیک و خودم نزدم اصلا باورم نمیشد که این پیاما مال منو همسرم نباشه
منم همینم خواهر باهزار تا مشکلات خانوادگی و عاطفی دیگه روزی هزار بار با دو تا بچه به طلاق فکر میکنم چون خسته شدم از این درک نشدن ولی فکر که میکنم بین بد و بدتر بد و انتخاب میکنم
هفت ماهشه بارداری و زایمان بدی داشتم
بعد از سقط باردار شدم
استراحت مطلق بودم
بعدشم زایمان بسیار بدی که منو پشیمون کرد از اون همه اشتیاق برای زایمان طبیعی آمپول فشار زدن قلب بچه م افت میداد و بعدشم نمیذاشتن از جام بلند شم چون nst دایم باید قلب بچه رو مانیتور میکرد من تمام درد زایمان رو دراز کش تحمل کردم و یه آخ هم نگفتم بخیه هام انقدر زیاد بود تا پنجاه روز جوش نمیخورد اخر هم پولیپ گرفتم و باید جراحی کنم
کدوم تلاش ؟
من تلاشی نمی‌بینم
بعد روزایی که خودش حال بد داره و من عین پروانه دورش میگردم یادش نمیاد ؟
سال های اول ازدواج با نداری هاش ساختم
حتی یک بار هم توی این زندگی از کم پولی حرف نزدم که شخصیتش خرد نشه فریزر خالی بود میدونستم پول نداره یه کلمه بهش نمی‌گفتم میفهمید دارم مراعات میکنم گریه میکرد که جبران میکنم برات
اون روزایی که میفتاد به دست و پام که تو انگیزه زندگی منی و اگر تو نبودی من هیچی نبودم یادش رفته ؟
من کم شاغل نبودم توی یه کار که تمام روح و روان منو مفتضح کرد موندم تا بتونیم زندگی مون رو به ثبات برسونیم
حرف تلاش باشه اونی که تلاش هاش رو کرده و احتیاج به استراحت روحی داره منم
ای بابا
ببین منم یه دوره ای این حست رو داشتم. پیامت برای من اشنا بود و همچنین جوابی که گرفتی!
واقعا حس میکردم افسردگی گرفتم. دیگه خودم به این نتیجه رسیدم بهترین راه اینه که مستقیما به همسرم بگم من چه نیازایی دارم. بهش گفتم من نیاز دارم روزی چند بار بشنوم که دوستم داری. من نیاز دارم شب قبل از خواب یه جمله ارامش دهنده بهم بگی و خیلی نیازای دیگه
ازش خواستم اونم بگه. دوتایی واقعا اون بحران رو رد کردیم. آدم تنها نمیتونه. ولی هرکدوم فکر میکردیم برای زندگی و همیرمون داریم کامل ترین رفتار رو انجام میدیم
آخی عزیزم پس بیشتر از مشکل مالی بیشتر به محبت نیاز داری. ببین مردا مثل زنا احساسی نیستن هر کاری بکنی آخرش زمختن. من یادمه دو هفته بعد از زایمانم شدیداً افسردگی گرفتم شوهرمم اصلا نمیدونست اینا رو اصلا نمی‌فهمید که من احتیاج به دلگرمی دارم. همش سرکار بود اینقدر تو‌خودم ریختم که افسردگیم شدید شد و از همونجا موهام شروع به سفید شدن کرد. خودمو خیلی عذاب دادم ولی خیلی پشیمونم. سر هر چیزی حرص می‌خوردم خودمو پیر زندگی کردم خیلی پشیمونم دیگه هم برنمی‌گرده زمان و شوهرم هنوز همونی هست که هست. تو باید خودت خودتو خوب کنی وگرنه جونیت رو هدر دادی
شرایط سختی داری الان هیچ تصمیمی نگیر تنها چاره اینه که توقعی نداشته باشی به خودت فشار نیار این روزام تموم میشه
