سلام لطفا اگه ميشه کمکم کنيد
من و عشقم بعد چند سال بهم رسيدم و دقيق جمعه که شيش ماه شد باهم دعوا کرديم
آخه اونا اهل ساوه هستن و ما تهران هي خانوادش زنگ ميزنن بيا ساوه و واقعا وقتايي که کار نداره نميره ولي رو حرف داداشش نميتونه حرف بزنه
دو بار بردش کرج خب من دلم کيخواد آخر هفته با من باش
و وقتي خواست بره گفتم مگه چه کار داري هر هفته کرج ميري پيش دادشت گفت به تو ربط نداره منم باهاش بحث کردم و نذاشتم ماشين ببره گفتم منم ميخوام برم شهرستان مادربزرگم البته پدرم نذاشت برم و نرفتم
ميدونم من تند رفتار کردم چون هر دفعه داداشش زنگ ميزنه من سريع اخم ميکنم
ولي نکيخوام قهرمونم طولاني بشه چه کار کنم؟
باهام حرف نميزنه ميدونم بياد تهران اوکي ميشه ولي ميخوام الان آشتي کنه
البته از اولم قرار بود جمعه بره ولي من گفتم نبايد بري چون ميخواهي کرج بري که نرفت هم ولي با ماشين راه ساوه رفت