حسابی به مشکل خورده بودم تمام اعمال خوب من داشت به خاطر شوخی های بیش ازحد و غیبت ها نابود میشد.
هروز زندگی من دقیق مورد حسابرسی قرار میگرفت
همینطور که اعمال روزانه ام بررسی میشد به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم اواسط دهه هشتاد
یکباره جوان پشت میزگفت به دستور اباعبداله(ع) پنج سال از اعمال شما رابخشیدیم.
یعنی ۵سال از عمرت بدون محاسبه طی میشود و فقط اعمال حوبت راضبط میکنیم.
من که غرق خوشحالی بودم گفتم علت این آقا (اباعبداله)چه بود؟
همان لحظه به من ماجرا رانشان دادند
بنده در دهه هشتاد به کربلا مشرف شدمو پیرمرد کرولال در کاروان مابود
مدیر کاروان مراقبت از این پیرمرد رابه من سپرد و من با اکراه قبول کردم.......ادامه درپست بعد