من که دو ماه پیش رفتم خواستگاری پدرش با ماسک و دستکش اومد گفت شغلتون گفتم پرستار چای نداده فرمودن خوش اومدین.لطف کنین دیگه اینجا نیاین.جالب اینجاس دختر خودشونم همکارم بود!!!!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هماهنگ بودم تا حدودی تازه گفت که پدرم خیلی میترسه از کرونا.ولی فکر نکردم که ترسش در حدی باشه افتخار یه چایی بهمون نده.گفت اگه من پسر بودم هم نمیزاشت بیام خونه.