دیشب رفته بودیم خونه مادر شوهرم بعد نمیدونم صحبت چید شوهرم جلو مامانش بهم گفت مامان توروخدا ببین این چقدر ساده هستش . مامانشم بهم خندید حیلی ناراحت شدم به نظرتون چی بگم به شوهرم خیلی از دستش ناراحتم جلو مادرش قشنگ ضایم کرد شما جای من باشید چیکار میکنید
این منم (نامفهوم تر از نقاشیهای داوینچی ،تنها تر از فروغ، بیباک تر از فریدون ،صادق تر از هدایت ،مرتد تر از شاهین )😊
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اونجا فقط لبخند بزن و چیزی نگو ولی بعدا به همسرت بگو دوست ندارم پیش مامانت با من اینطوری حرف بزنی درسته شما پسر و مادر هستید و صمیمی ولی رابطه ی من و مادرت رابطه عروس و مادرشوهره و دوست دارم حریم بیشتری بین ما باشه...