2737
2734
عنوان

بچه ها، برادر شوهرم قراره شبا خونمون بمونه، به نظرتون درسته؟

| مشاهده متن کامل بحث + 2730 بازدید | 102 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738

نه چه ایرادی داره 

بنده خدا بره خیابون بخوابه 😐؟

تدریس خصوصی زیست وریاضی وفیزیک و شیمی پایه و کنکور با مبلغی که رضایت داشته باشید😍خودمم دانشجو ام و رتبه زیر ۵۰۰  منطقه ۲کنکور۹۹ بودم و امیدوارم که بتونم کمک کنم به دوستای عزیزم

من فرق نمیزارم .اونم مثل داداشمه .

الانم دوتا داداشای شوهرم اینجا سر کارن 

هر دو شب ی بار میان .دوش میگیرن .لباسشون میندازم ماشین .

باهم چایی میخوریم حرف میزنیم.یکیش همسن خودمه 

یکیشم دوسال کوچیکتره .

😕امروز مریض شد کوچیکه شوهرم بردش دکتر 

الهی بمیرم شوهرم خیلی ناراحت بود عصابش خراب بود.

بزرگه ۲۹

کوچیکه ۲۶

من فرق نمیزارم .حتی شوهرم هم بین خانواده ها فرق نمیزاره.بهتره زندگیتو خراب نکنی با این فکرا .احترام بزار 

مطمعن باش همسرت قشنگ میفهمه .و میزارتت تاج سر 

اگه خدا بود ما این همه درد نمیکشیدیم 🫠
آره عزیزم نظر خودمم همینه اما با جاریم حرف زدم میگفت چرا این کارو کردین و چرا به شوهرت هیچی نگفتی و ...

ن اصلا گوش نکن زشته خیلی مخصوصا اگ با خانواده شوهرت خوبی بد میشن باهات چ اشکال داره خونه خالیه فقط وسایل شخصیتو جمع کن یا در اتاق خوابو قفل کن 

لطفا اگر امکان داره یک صلوات برای تعجیل در ظهور و سلامتی آقا امام زمان میفرستید؟!💚🌱               🍀اللهم عجل لولیک الفرج🍀                        
یه سوال خواخر یا برادر خودت بودی نمیذاشتی بیاد؟ خیلی خیلی حساسی  شوهرت به خانواده ات احترام م ...

گاهی اوقات به یه چیزای الکی گیر میدن آدم دوستداره سرشو بکوبه به دیوار😐

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
احسنت به شما برای این ادب...خدارو شکر در این سایت دیدم کسیو که به خانواده همسر احترام میزاره..خداوند ...

ممنون از شما

آخه شوهرمم خیلی مودبه

چند روز پسر خواهرم اینجا بود خیلی هواشو داشت

منم دوس ندارم بی چشم و رو باشم

خدا رو هزاران بار شکر 💕
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز