2726
عنوان

سوتی های باحالتون

279 بازدید | 5 پست

بچه ها بیایید سوتی های خانوادگی یا سوتی هایی که تو اجتماع داشتید رو بگید 

یکی از سوتی های من این بود که دانشجو بودم شب سوار اتوبوس شدم واقعا تاریک بود چشمم ندید رفتم عقب ونشستم روی پای یه  پسری اونم که بیشعور همچی ساکت هیچی نگفت  منم یهو پریدم و یه جیغ کوچیک زدم وچشما باز کردم رفتم یه ردیف عقب تر نشستم تا یه رب که شوک بودم بهدم یه زرع گریه کردم اون پسره همکل راهو هی بر گشت نگا کرد،😆😆😆😆😆😆

😂😂😂😂😂😂😂😂😂وای

دلبری خدارو ببین ؛داره میگه: تاخُدات منم، از حرف مردم ناراحت و اندوهگین نباش!♡                                                                                                                                                                          من و تو با همه فرق داریم! من تورو جوری دوست ندارم که بقیه همو دوست دارن من دلم میخواد دنیارو قشنگ کنم!من دلم میخواد تورو عاشق زندگی کنم! یه جوری که از بودنت،از حضورت از اینکه هستی لذت ببری! صبح ک چشماتو باز میکنی با خودت بگی من همونیم که یه نفر حاضرع جونشو برام بدع،برای خوشحالیم ، برای خوشبختیم،برای هرچی که من از زندگی میخوام! غصه اگه داری بگی هی بلند شو بیا دوتایی باهم غصه بخوریم!آدم تنها تنها از پسِ این همه درد برنمیاد! آدم تنهایی بیشتر دردش میاد..‌!من تورو اینجوری دوست دارم که چشمات برق بزنه،از ذوق،از فرط دوست داشتن و از دوست داشته شدن...اره من تورو جوره دیگه ای دوست دارم. . .😍😍💫

من دبیرستان بودم بعد رفته بودیم ورزشگاه اومده بودیم منم شلوغ و شیطون داشتم میگفتم و میخندیدم از پله های مینی بوس اومدم پایین ندیدم جلوم از این تیر برق ها که خیلی بزرگن و زیرشون یه جا حالت کمدی و اینا داره محکم با سر  خوردم بهش حالا دوستام پکیده بودن خودم بدتر بعد یه جوری رفته بودم زیر این تیر برق اومدم بلند بشم دوباره تق سرم خورد 🤣🤣🤣


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
😆😆😆😆😆😆

یادمه شونزده سالم بود یه بار ازعروسی اومدیم خونه شب بود

 چند تا از دوستایی خونوادگی مونم خونه ما اومدن بمونن بعد من پاشدم برم دسشویی همینجوری بدون اینکه حس کنم کسی تو دسشویی هول خوردم رفتم داخل یهو چشام باز کردم دیدم پسر همون دوستمون نشسته منم یه هینی کشیدم بعد جالبش اینجا بود پسره همش میگفت تراخدا ببخشید غلط کردم 

حالا من نفهمیدم من که خابالو رفته بودم دسشویی مقصر بودم نفهمیده بودم کسی تو دسشویی یا اون مقصر بود که درا نبسته بود ،😆😆😆

من دبیرستان بودم بعد رفته بودیم ورزشگاه اومده بودیم منم شلوغ و شیطون داشتم میگفتم و میخندیدم از پله ...

وای پوکیدم😂😂😂😂😂😂😂

زندگیتو تو تاریکی بساز... اینجوری دشمنات نمیدونن به چی حمله کنن😊 جا داره بگم مادرم=زندگیم♥️
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

هلپ

دیانangel | 2 ثانیه پیش
2687
2730