یادمه شونزده سالم بود یه بار ازعروسی اومدیم خونه شب بود
چند تا از دوستایی خونوادگی مونم خونه ما اومدن بمونن بعد من پاشدم برم دسشویی همینجوری بدون اینکه حس کنم کسی تو دسشویی هول خوردم رفتم داخل یهو چشام باز کردم دیدم پسر همون دوستمون نشسته منم یه هینی کشیدم بعد جالبش اینجا بود پسره همش میگفت تراخدا ببخشید غلط کردم
حالا من نفهمیدم من که خابالو رفته بودم دسشویی مقصر بودم نفهمیده بودم کسی تو دسشویی یا اون مقصر بود که درا نبسته بود ،😆😆😆