یه سری بیمارستان ابن سینا سونو دادم گفتن یکی از قل هات فوت شده یکیشم حالش خوب نیس
رفتم نشستم یه جای منو شوهرم داشتیم گریه میکردیم یه خانوم محجبه اومد کلی دلداریم داد خیلی حرفای قشنگ بهم زده خدا خیرش بده حتی واسه یه لحظه ام منو یکم اروم کرد خیلی مهربون و با خدا بود