ابجیم عادت داشت چیزای خوشمزه رو جمع کنه ببریم خونه یعنی مامانم یادش داده بود به منم میگفت منتها غرور داشتم.اما خواهرم جوری بود که تو عروسی و روضه و مولودی و حتی ختم یه پلاستیک گنده یا کیف بزرگ جمع میکرد یه بار یه دخترجوون خواس ازش بگیره به شوخی خواهرم بغض و اخم کرد همه بهمون خندیدن هنوز یادم میاد خجالت میکشم
در حدی که تولد دوستم دعوت بودیم ابجیم اینقد چیزمیز برداشت سال بعد دوستم دیگه دعوت نکرد
الان من جوری شدم جایی میرم خیلی کم میخورم
چرا جم‌میکرد
متوجهم و حس خوبی نیست حالا نذر فرق داره
ولی یزمانی عادی تر بود
الان خواهرت کجاس؟؟دلم سوخت براش
تازه مادرم لباس هم برامون نمیخرید و به فامیل اجازه میداد لباساشونو بهمون بدن.الان که فکرشو میکنم اونقد وضعمون بد نبود که مادرم کودکیمو به گند کشید
هیچکس من و ابجیمو حساب ادم نمیکرد دیگه
بعضی ها متاسفانه پول دارن اما عار ندارن
الان ازدواج کردین؟؟؟
فرهنگا تغییر کرده اونزمان شاید اونقدر بد نبوده لطفا بش فکر نکن دیگه
خواهدت چند ستلش بود الان چطوره چندسالس
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
10 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
