چیزی را گم کرده ام
شاید در ازدحام و شلوغی یک شهر،،،،
شاید در سایه درختی جا گذاشته باشم اش 🌳🌳🌳
و یا نه شاید شیرینی اش را با شیرینی🍫
نمی دانم...
ولی آنچه واضح است نبودن اش است
جسارتم را می گویم، هیچ ترسی از هیچ چیزی
ارتفاع، سرعت 🎢تنهایی، تاریکی، نگاه خیره خیره
شناور شدن در آب یخ، آویزان ماندن از یک تخته سنگ...
مانند پیرزن سالخورده 👵👵👵
حسرت روزی را می خورم که در مظهر آبشار تله زنگ،
جایی که از شدت فشار اب صدای استادم را به سختی می شنیدم... 🌊🌊🌊
از روی سنگ های خزه دار بالای آبشار می پریدم و گوشم به حرف استادم نبود:
(جوانکی ماه پیش سقوط کرد جنازه اش یک ماه لای شاخه گیر کرده بود...)
دلم نمی لرزید
نمی ترسیدم
آن مایه مباهات با من همراه نیست و شاید در جایی در میان کوچه های نوجوانی ام، جا مانده باشم
و یا برای مدتی مرا گم کرده باشد
اگر یافتید بگویید که بی صبرانه منتظر یک صعود بدون، نگرانی هستم...
برفا نوشت 🌨️🌨️🌨️
آبشار تله زنگ