سلام به همه.قبل هرچیز بابت اسم مستعار عذر میخوام.هرچی میزدم قبول نمیشد منم یه چیزی پروندم و ثبت شد بالاخره!
سیُ دو سالمه.
دوسال پیش از طریق اقوام با آقایی آشنا شدم و روند خواستگاری و آشنایی سنتی طی شد و ما ازدواج کردیم.الان هم در شرف جدایی هستیم.
اولین سوال ایشون تو خواستگاری سوال راجب مهریه بود.من تعجب کردم و گفتم الان موارد مهمتری هست که اول باید به اونا پرداخت واین موضوع باید پیش بزرگترا مطرح شه.ایشونپافشاری کرد.منم گفتم عرف خانوادمون سیصدتا هست.ایشون گفت واااای چقدر سنگین یعنی هیچ جوری راه نداره کمتر باشه؟! گفتم نهایتا اگر موردی برام اوکی بود همون مقداری که قانون این کشور تصویب کرده در نظر میگیرم.
یکماه ایشون رفت و اومد؛دوبار بیرون رفتیم مشاوره رفتیم؛جلسه قبل بله برون گفت من چهارده تا بیشتر مهر نمیکنم!چون باید در توانم باشه پرداخت کنم به گردنمه!(ایشون اون زمان باغ اطراف تهران داشت دو واحد آپارتمان دوتا ماشین داشت.علاوه بر کار توی س پ ا ه توی بنگاه هم کار میکرد)
خانوادم مخالف بودن.اما خودش انقدر رو مخ من راه رفت که جبران میکنم قبول کنید؛من اگه بمیرم باید یه چیزی به خواهربرادرام هم برسه.من احمق هم قبول کردم.
عذر میخوام مفصل توضیح میدم.
قبل عقد راجب چندتا مساله ایشون قول دادن.اول ادامه تحصیل من توی یه رشته که قبول شده بودم و مصاحبش هم اوکی شده بود ولی بعد عقد زد زیرش گفت نمیخوام بری...من پذیرفتم.
ایشون اهل قرچک بود.ما بشدت پافشاری کردیم که محل سکونت ما تهران باید باشه. ایشون پذیرفت گفت خونه سازمانی میدن بعد هم پروژه.خانوادشم گفتن اصلا ایشون زن قرچک نمیاره.بعد عقد زد زیرش...گفت تا دوسال دیگه بهم خونه نمیدن بیا قرچک.اول مخالفت کردم؛برادرش گفت شما بیا این میخواد دوسال پشت خودشو ببنده بعدا تهران بهترین خونه زندگی رو براتون فراهم میکنه اگه نکرد من سرخاب سفیداب میزنم.خانوادم خیلی مخالف بودن تا اینکه خودش گفت شاه عبدالعظیم طبقه چهارم خونه شصت متری میگیرم ماهی نهصد تومن باید بدم.من دلم سوخت گفتم نمیخوام بهت فشار بیادعیب نداره دوسال میام قرچک ولی قول مردونه بده بعد دوسال میای تهران.قبول کرد ولی...
قبل عقد بهش گفته بودم من به هیچ وجه علاقه به سرکار رفتن ندارم.تحربشم دارم نمیخوام کار کنم.ایشون اوکی بود. بعد عقد خون منو کرد تو شیشه باید بری سرکار پولاتم بدی به من!گفتم من قبلا باهات طی کردم وظیفه ای هم ندارم گفت تو تنبلی فقط میخوای بخوری استفاده کنی گشادی نمیخوای تلاش کنی واسه زندگیمون .یک هفته باهام قهر بود سر این مساله تا اینکه خانواده ها در جریان قرار گرفتن و گفتن خیلی حرفت زننده بوده اونم بطور موقت بیخیال شد ولی دائم تا روزای آخر که باهم بودیم حرف کارو وسط میکشید که برو حداقل پول سرووضعتو دربیار....اگه هم زیاد شد درآمدت بده به من!!
قبل عقد گفتم من به حلال حروم مقیدم؛نون خشک بیارین ولی حلال بیارین.بعد ازدواج متوحه شدم آقای س پ ا ه ی که دوسالم س و ر ی ه تشریف داشتن کنتر گاز خونشو سالهاست دست کاری کرده و داره از بیت المال استفاده میکنه....هرچی بهشگوشزد میکردم پشت گوش مینداخت یه بارم بهم گفت من اونجور که تو انتظار داری مذهبی نیستم!!گفتم چرا قبل ازدواج نکفتی گفت الان دارم میگم!
قبل ازدواج گفتم محدوده رابطه با جنس مخالف برام مهمه؛بعد ازدواج دیدم زن بدحجاب میبینه سرش میچرخه...با دخترخالش لاس میزنه اسمشم میذاره ما از بچگی با هم بزرگ شدیم!راجب دخترخالش اطرافیان بهم گوشزد میکردن حواست بهش باشه.ایشون خیلی ظاهرش نامناسب بود و ظاهرا علاقمند به شوهر ثابقم بوده؛یکبار رفت نشست کار شوهرم شروع کرد پچ پچکردنو خندیدن...به شوهرم گوشزد میکردم عصبانی میشد.بارها دیدم زن بدحجاب میبینه خودشو جمع نمیکنه راحته....با فروشنده خانم میگه میخنده در حدی که هرزنی اذیت میشه...
قبل عقد گفت عروسی میگیرم عالی؛نمیذارم هیچی به دل زنم بمونه. بعد عقد جدوآباد منو آورد جلو چشمم که عروسی نگیریم.مطمئنم پولی که خرج میکنم در نمیاد از مهمونا!میان میخورن میرن فقط. باز داشتم راضی میشدم که خانوادم جلومو گرفتن.اونم با اخمو تخمو زهرمار کردن من عروسی گرفت.رفت سالن شهرک سعیدیه حمیدیه کلی تخفیف بهش دادن؛همه چیز انتخاب خودش بود.فقط ازش خواستم باقالی پلو با گوشت هم باشه کنار جوجه؛گفت ما رسم نداریم مگه من عروسی فکو فامیلام خوردم که حالا به اونا بدم بخورن؟! گفتم چکار به اوتا داری زنت ازت خواهش میکنه من دوست دارم شب عروسیم این غذت باشه.اونم برگشت گفت چندتا پُرس باقالی پلو بگیرم بندازم جلوت بخوری سیر شی.......
خدا میدونه چقدر دلم شکست....سکوت کردم.اونم مثلا خواست سوپرایز کنه اونو سفارش داد اما شب عروسی جلو فیلمبردار باقالی پلو رو کشید جلو خودش جوجه رو گذاشت جلو من گفت تو اینو بخور باقالی پلو مال منه.یه قاشق از اون غذا رو من لب نزدم بقیشم برد خانوادش فرداش لمبوندن.
شب عروسی یه تومن شادباش برام جمع شد؛چمبره زد روش گفت هووو اینا مال منه پول منه مال تو نیست.
حتی بیشتر از پولی که خرج کرد هم شب عروسیش پول جمع شد و خرذوق شده بود...
برای خرید تمااااام اونچه از زمان عقد واسه خرید عروسی بود تا وقتی زنش بودم دهن منو آسفالت کرد.توهین تحقیر دل شکستن؛جلو مغاره دار آبرومو میبرد.جلو مردم.اخم تخم قهر.اصن یه وضی.
منم به سفارش خانوادم دست رو ارزون ترین چیزا گذاشتم...جوری که خانوادش گفتن انصافا طرف هیچی نخریده....ولی باز قاطی میکرد برام...
حالم از هرجی برام خریده بود بهم میخورد.خاطره خوش از هیچی ندارم.
یادمه رفتیم ماه عسل شمال؛منو بُرد آستارا کفت ارزونه جنساش؛برای خودش صدتومن چاقو خرید؛صدپنجاه شلوار خرید؛من یه شلوار بیست هزارتومنی میخواستم بردارم جلو مردم آبروریزی کرد....