چیکار کنم این خیلی فضوله میاد خونمون میگه چرا پرده هارو وصل نکردی چرا خونه مادر شوهرت نمیری شبا کجا میخوابی؟ چرا تخت گرفتی شبا نمیری حموم؟ شام چی داری؟قرمه سبزی من خوشمزه تره... چرا فلان چیزو نداری؟ چرا مامانت نمیاد؟.
براش ی لباس و دامن و شلوار دوختم ی تیکه پارچه آورد ک از توش براب ابجی کوچیکم شلوار در بیارم ک اضافشم برد... حالا گیر داده بیا خونمو برام جلوی خودم الگو بکش ببر و بدوزیم.... اخه تو از دوختن چی حالیته ک میگی بدوزیم؟ چی بگم بعش؟هرچی میگم حرف خودشو میزنه مثلا میگم شوهرم نمیزاره... بازم حرف قبلیشو تکرار میکنه انقد میگه تا قبول کنم
کیک یادم داده بود درست کردم دوتا لیوانی دادم برد گیرداده بود کیک بزرگه رم ببر من ببرم ازش... منم ندادم واسه شوهرم میخواسم کاملشو ببینه.... اونم ولکن نبود... چی بگم؟ چطود ج بدم؟ میترسم ی چیزی بگه من زایه بشم... بخدا من اصلا اسم شوهرشو تاحالا نگفتم اون همش محمد محمد میکنه.... من 18سالمه