دیروز پسرمو بردم واکسن چهارماهگی زدم. شوهرم ماموریت رفت تنها بودم حالمم خوب نبود تب داشتم خودم. زنگ زدم مامانم اومد با خواهرم خونم. خواهرم ده سالشه. شب ساعت دو رفتیم بخوابیم.خواهرم ساعت یک خوابیده بود. من و مامانم رو تخت خوابیدم خواهرم پایین تخت تشک انداختم براش خوابید. یهو مامانم ک خوابید منم دیگه داشت کم کم خوابم میرفت دیدم صدای پا اومد ک یکی از اتاق رفت بیرون. گفتم حتما خواهرم رفته دستشویی. اما لامپ سالن روشن نشد و صدای در دستشویی هم نیومد منم فوری رفتم بیرون لامپ روشن کردم و گفتم کجا داری میری. دیدم دمپایی حمام کرده پاش داره میره توی حمام تاریک. بهش گفتم کجا میری گفت هیچی ولم کن یهو رفت داخل اومد در رو قفل کنه داد زدم گفتم بیا بیرون مامانم هم بیدار شد اومد گفت چی شده گفتم داشته تو تاریکی میرفته تو حمام تاریک در رو قفل کنه مامانم رفت بوسش کرد و فرستادش دستشویی. بعد گفت چرا میرفتی حمام خواهرم با چشمای پر از خواب گفت نمیدونم و رفت خوابید. خیلی میترسم امشب هم پیشمه ولی مامانم نیست. دیشب در اتاق قفل کردم و خوابیدم