لحظه ای که مادر بزرگم فوت کرد جلو چشمم!بهم اشاره کرد داره بالا میاره سریع یه ظرف اوردم جلوش گرفتم یدفه خون بالا آورد منم ترسیده بودم فقط جیغ میزدم مچ دستم تو دستش بود تا بابام اینا اومدن از اتاق خیلی بد بود...
بعدش اون موقع بابام گف برین به عموت بگین بیاد منم از هول ساعت یک نصف شب از خونمون تا خونه عموم با داداشم دویدم انقد ترسیده بودم تو راه چنبار خوردم زمین اون لحظه تلفن یادم نبود که زنگ بزنم 🤦🏻♀️هنوز بعد هفت سال یادم نرفته ...بعد اینم دی پارسال گشت منو رلم گرفت...
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
کوله پشتیمون رو که پر از پول و مدارک بود توی فرودگاه جا گذاشته بودیم
اصلا هم حواسمون نبود
تاکسی مون رفته بود
مونده بودیم بدون تاکسی
بعد اتفاقی برگشتیم همون سمت سه تا مامور پلیس فرودگاه با اسلحه و تجهیزات بالاسر کولمون بودن😂
فک میکردن بمبی چیزیه
بعد هیچی دیگه
ازمون پرسیدن توش چیه
باز کردیم نشون دادیم
چک کردن گفتن حواستونو جمع کنین دیگه جا نزارین
واقعا ترسناک ترین اتفاق عمرم بود 😂
فکر میکردم الان دیپورتمون میکنن نرسیده
یکی از کاربرا گف منو رلمو گشت گرف یادم افتاد
با دوس پسر قبلیم شب بیرون بودیم گشت گرفت گف باید بیاید کلانتری هرچقد پسره التماسشون قبول نکردن گفتن بیاید زنگ بزنین خونوادتون بیاد
ماشین گشت جلو میرفت ماهم پشت سر گشت داشتیم میرفتیم من ب پسره گفتم ماشینو بنداز ت ترافیک من پیاده شم اروم بدوعم
پیاده شدم و از لا به لای دخترا دویدم😢 خیلیییییییییییییی ترسیده بودم تا خونمون هم راه خیلی دور بود
موی دوست دختر همسرت بوده احتمالا😁
