2726

شماهم خاطره تعریف کنید بچها😁

.

.

.

خب خب ! یادمه سه چهار سالم بود رفته بودیم مسافرت ماهی خوردیم بعد که برگشتیم اومدم تو کوچه واسه بچها تعریف میکردم میگفتم واای نبودییین ما رفتیم بَبَعی دریایی خوردیم🤣🤣🤣هرچی بهم میگفتن اسمش ماهیه نمیگفتم فکر میکردم ماهی ، ببعی هس ولی تو اب زندگی میکنع😄😁

.

.

.

یبارم کوچولو بودم یه همسایه داشتیم بشدت آدمو دیوونع میکرد وقت و بی وقت میومد زنگو میزد میومد خونع ما ! بعد مامانم یروز گفت وااای چه زن احمقیه و ....

روز بعدش شب ساعت ۱۰ و اینا بود اومد خونمون منم میخواستم بخوابم گفتم عههه مامانم راست میگفت عجب زن احمقی هستیا😂😂😂

دخترکم🧡منو بابایي بی صبرانه منتظرتیم...❤️دِل آنا❤️خدایا شکرت بخاطر وجود سه تا فرزندم👨‍👩‍👦‍👦+👼🏻....وَ چِقَدر بی اندازه میخواهَمَت💍همسر خوبم...

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728
یه بار مهمون اومده بود گفتم میوه رو خوردین چایی هم خوردین بلند شین برین دیگ خااااااااک 

وااای🤣🤣

دخترکم🧡منو بابایي بی صبرانه منتظرتیم...❤️دِل آنا❤️خدایا شکرت بخاطر وجود سه تا فرزندم👨‍👩‍👦‍👦+👼🏻....وَ چِقَدر بی اندازه میخواهَمَت💍همسر خوبم...

من بچه نبودم.

دانشجوی لیسانس بودم. با بچه های کلاس رفته بودیم بازدید از یه جایی. بعد شیر کاکایو آوردن که تعارف کنن به بچه ها. یهو من گفتم وای ک یر کاکایو آوردن.

از اون روز به بعد تمام دانشکده به یه چشم دیگه منو دیدن

من بچه نبودم. دانشجوی لیسانس بودم. با بچه های کلاس رفته بودیم بازدید از یه جایی. بعد شیر کاکایو آور ...

واااااااییی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

دخترکم🧡منو بابایي بی صبرانه منتظرتیم...❤️دِل آنا❤️خدایا شکرت بخاطر وجود سه تا فرزندم👨‍👩‍👦‍👦+👼🏻....وَ چِقَدر بی اندازه میخواهَمَت💍همسر خوبم...
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730