شوهرم دوتا داداش کوچیکتر از خودش داره یکیش کلاس دهمه یکیش هشتم
خیلی علاقه بهشون نشون میده حتی بیشتر ازمن بهشون توجه میکنه همیشه کنارشن و خیلی حواسش بهشون هست بقدری ک من حسادت میکنم مثلن وقتایی ک میرم خونشون داداشاش همش دورشن و اونم نمیگه یکم حداقل فرصت بدم تنها باشم شاید نامزدم یچیزی بخاد بگه حرف خصوصی چیزی
بهش میگم کیو تو زندگیت دوس داری میگه تو و داداشام میگم خب بیشتر کیو میگه نمیتونم بینتون فرق بزارم بگم تورو بیشتر میخام این حرفش خیلی منو ناراحت میکنه چون من اونو ک بیشتر از هر کسی میخام امرور زنگش زدم گفتم برو میز عسلیارو بگیر داداشش پیشش بود گفت بسه دیگه همش میگی خوب میرم میگیرم دیگه یبار گفتی خیلی ناراحت شدم خونه اونا تقریبن دوساعت با ما فاصله داره مامانم زنگش زد گفت اگه میتونی بیاد منو ببره خونه اقاجونم چون خونه اقاجونمم نزدیک خونشونه گفت نه نمیتونم بیام هرموقه مسیرم خورد میام دنبالش منم گفتم میتونه راننده شخصی بشه داداشش و ببره مدرسه بیاره ولی زنش و نه
خیلی حس بدی دارم ک اونارو بیشتر ازمن میخاد کلیم براشون لباس چیز میخره میگه داداشمه دوس دارم
ببخشید طولانی شد