حقیر سه تا عنایت بزرگ از رقیه جان دیدم که تا ابد مدیونشم
ولی این عنایتی که گفتم برمیگرده به سال ۹۲ درست زمانی که بنده مطالبی خونده بودم که نویسنده در وجود حضرت رقیه دچار تردید شده بود و حتی تو کتاب حماسه حسینی هم بهش اشاره شده بود..
خیلی ذهنم درگیر این موضوع شده بود..متاسفانه با خوندن کتاب حماسه حسینی شهید مطهری هم کم کم داشتم باور میکردم که امام حسین ع چنین دختری ندارن نعوذ بالله 😔
اینجا متوسل شدم به مادرم زهرا که حقیقت رو برام مشخص کنه دلم آروم بگیره ... روز شهادت حضرت رقیه بود دعوت شدم به حسینیه ای به همین نام توسط دوست عزیزم که باب آشنایی با این خواهر مکرمه و همسر شهید هم شخصا توسط خود بانو فاطمه زهرا باز شد.. زمانی بود که در حسرت کربلا رفتن شب و روز نداشتم دوستان نزدیکم بشدت نگران حالم بودن چون به هیچ وجه امکان رفتن به کربلا نبود برام.. نه همسرم راضی بود تنها برم نه خودش میتونست باهام بیاد...از شدت بیتابی از غم دیدار جدم منو از آب و غذا هم انداخته بود اوضاع روحیم اصلا خوب نبود ..
اون روز بشدت حالم عحیب بود رفتم یه گوشه حسینیه نشستم برای اولین بار متوسل شدم به خانم حضرت رقیه س
و گفتم اگر واقعا وجودت واقعیه و تو کربلا حضور داشتی و اون همه بلاهایی که میگن سرت اومده الان باید بهم ثابت کنی قسمش دادم به روح پدرش که برات کربلای منو بده تا دلم به وجودش قرص بشه... با همون حال عجیب بودم تا
پایان مراسم که خانمی اهل دل برای پذیرایی اومد سمتم یهو یه نگاهی به دور و برم کرد بی علت افتاد و بیهوش شد.... همه ریختن سرش تا بهوشش بیارن..من که روحم از هیچی خبرنداشت همچنان غمگین نشسته بودم و نگاه میکردم.... بعد که همه رفتن و این خانم سرحال شد اومد سمتم بهم گفت یه دختر بچه زیبارو رو کنارت دیدم در حالی که چادر به سر داشت برگه ای دستت میداد تو تو حال خودت بودی اول نگاه کردم شاید بچه کسی باشه دیدم اونجا اصلا بچه ای حضور نداشت و این دخترک نورانی تا برگشت سمتم فهمیدم حضرت رقیه س ...دیگه نفهمیدم چی شد..😭
خدا رو گواه میگیرم نه تنها وجود نازنینش اینجوری بهم ثابت شد
بلکه دقییقا فردای اون روز بطرز معجزه اسایی بدون اینکه جایی ثبت نام کرده باشم اسمم رو برای کربلا رفتن اعلام کردن .. و همسرم آقا سید نه تنها قلبا راضی شد برم کربلا بلکه با اصرار، مادر شون رو که از ناحیه پا قدرت حرکت چندانی نداشت رو هم با ولیچر با خودم بردم و تا آخرین روز سفر به عشق حضرت رقیه نوکری این بانوی سیده رو بعهده گرفتم...سفری بود پر از خاطره و نشانه های زیبا
این بود معجزه مجسمی از عمه جانم رقیه خاتون که به زیبایی هم وجودش رو بهم ثابت کرد هم برات کربلام رو یک روزه دستم داد..
سبحان الله از کرامات این تبار مطهر