دیگه روووووووااااااااااااااااننننننننیییییییممممممم کرده یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین
یه بهونه های بیخودی میگیره یه گیرای بیخودی میده دلم میخواد کلمو انقدر بکوبونم به دیوار مغزم از دماغم بریزه بمیرم بیرون راحت شم از دستش
میگه چرا لحجت مثل من نیست
چرا صدای کامپیوترو بلند کردی
چرا فلان کارو داشتی میکردی به من نگفتی
چرا آب خوردی به من نگفتی
الان یه هفته هم هست الکی باهام لج کرده قهر کرده جواب سلامم نمیده😑
من بزورم شده باهاش حرف میرنم براش چایی میبرم میگم پدرِ بزرگترِ احترامش واجبه ولی اون اصلاً انگار پدرشو کشتم انگار ارثشو بالا کشیدم😐
نمیدونم چشه واقعاً نمیفهمم چرا اینجور میکنه
