بعد عقد رفتیم تو اتاق نگو من کیک خوردنی یه کم ریخته بود جلوی شلوارم ولی زیا معلوم نبود یهو دیدم شوهرم داره می آد سمتم با تعجب و لبخند که اون چیه جلوی شلوارت اون چیه منم یهو هنگ کردم گفتم وا چته چه خبرته هولیییی(فک کردم فکر خاک بر سری داره)😑😑😑گفت یه چیزی ریخته رو شلوارت بابا انقدام دیگه خروس نیستم بعد خندید رفت😣😣😣