زندگی میکنم
چون زندگی قبلیا رو دیدم
ترجیح دادم از اول دوری و دوستی باشه
و مثل ی همسایه برخورد کردم باهاشون
دو هفته ای یه بارم دو ساعت میریم شام میخوریم و میایم
فقط تنها نکته ای ک اذیتم میکنه اینه ک هر کی ک بخواد بیاد خونم و بره مادرشوهر فضولم سرش رو میاره بیرون از خونش تا ببینه کیه
ضمنن ما سه تا عروس و ی مادر شوهر ک تو چهارواجد زندگی میکنیم