یه سال و نیم بعد از ازدواج خونه پدرشوهرم بودیم. پدرشوهرم روحانیه مادرشوهرم فقط با کار واجب میره بیرون خواهرشوهرمم نمیره اصن خیییییلی کم.هرچند ماه یه بار بازارو میبینه. منم اونجا با شوهرم میرفتم بیرون چون محال بود تنهایی برم اصن خوششون نمیاد.الان سه ساله اومدیم محل کار شوهرم. دو ساعت با اونا فاصله داریم. کلا یه همسایه دارم با یه زن همکار شوهرم ک باشون ارتباط دارم.شاید ماهی یه بار ببینمشون. خیلی حوصلم سر میره تو خونه. حالا مسئله این نیست ک بگین برو کلای و باشگاه و اینا من دغذعم اینه ک چرا نمیزاره تنهایی برم بازار؟؟ تنهایی برم پیاده روی؟؟ مگه اینکه کارم واجب باشه تا شاید بزاره برم. شهرمون خلوته و امنین داره. منم دختر محجبه و چادری ام. بعضی وقتا بهش میگم میخوام بعد از ظهر برم بازار یه دوری بزنم..آخه ن پارک درس حسابی نه جای تفریحی داریم ک بریم خوشیم همون بازاره..همش میگه بزار با هم میریم..چقدر دلم میخواد آشنا داشتم اینجا..من خونه بابام روستاست صبح تا شب در حیات بازه هی آدم میره و میاد هی من میرفتم خونه عمو دایی بابابزرگ اینور اونور هی عروسی مراسم جشن مهمونی..الان اگه مامور گاز یا برق در حیاتو بزنه من استرس میگیرم بس ک کسی درمونو نزده..
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو عقد و قبل ازدواج که روشن فکر نبود یه دفعه پارانویید بشه!خودت. قبول کردی الانم باید باهاش کنار بیای!حالا میخوای اول به زبون بگیر. یه مدت بگو افسرده شدم و از این حرفا شاید دلش به رحم اومد! نشد هم بزن به اون درش مرگ یه بار شیون هم یه بار چقدر میخوایم عمر کنیم بهترین سال هاش تو اسارت بگذره
همه از نیسان میترسن من از ریپلای بدون لایک!اگه پست من کمکتون کرد ممنون میشم یه صلوات واسه مامانم بفرستید
حالا کبعد ازدواج شده چکار باید بکنیم. من درست نمیشناختمش اونا تو شهر بودن..فامیلیم ولی همو زیاد نمیدیدیم. الانم پشیموننیستم عاشقشم فقط اینشو میخوام درس کنم