بعد از کلی بدبختی تونستیم ی ماشین بخریم ک مثلا من دیگ اذیت نشم روزی ک ماشین خریدم با کلی ذوق گفتم ک منو ی مسافرت ببر اونم گفت باشه
ولی هر جا ک رفتیم خانوادش بودن
هر بار گفتم بریم بهانه اورد ولی وقتی مادرش میخواست ن نمیورد حتی روز تعطیلشم خودشو ب راه میزد تا اونا ناراحت نشن
ی روز با شوخی خنده بهش گفتم