من طلاق نمیخام ب شدت شوهرم وزندگیمودوس دارم سری مسائل بی خودی باشوهرم بحثم شدقهرکردم اومدم خونه بابام این اولین باریه ک قهرکردم شوهرمم خیلی گفت نروولی اون لحظه عصبی بود چندین ماه خونه بابام بودم ولی نیومددنبالم منم بابام مجبورم کردک برم درخاست طلاق بدمومهریه اجرابذارم اونم ک شنیدگفت منم طلاق میدم وقتی مهریه گذاشتی اجراینی ارزشی واست ندارم وخلاصه خیییییلی ناراحت شدوبهس برخورد وگفت باشه طلاق میدم طلاقمون شدتوافقی ولی من اصلادلم ب طلاق نیس بزرگترا واسه خودشون بریدن ودوختن ومهریه روهم سری مبلغی توافق کردن ولی من فکروذکرم پی خونه زندگیمه بعددرخواست طلاق 5جلسه مشاوره رفتیم تومشاوره هاهرچی گفتم طلاق نمیخام گوش نداد گفت وقتی احضاریه میفرستادی فکراینجاشومیکردی حتامشاورهم گفت اصلامشکلتون درحدی نیس ک ب طلاق ختم بشه ولی اون پاشوکرده توی کفش ک ابروموبردی دیگه تمومه این رابطه واسم
توروخداکسایی ک دادگاه رفتن بگن چیکارکنم میخام ب قاضی بگم زندگیمومیخام