دیشب بدون اینکه بهش فک کنم خواب دیدم که دارم عشقمو تعقیب میکنم بعدشم تا بالای یک کوه که فقط دوتا چادر هستش میریم من جدا اونم جدا بعد چندساعت من میرم تو چادر اونا که مامان باباشم هستن من میدونم برای چی اونجام ولی اون اصلا منو نمیشناسه و توجهی بهم نداره بعدشم که میبینم کسی بهم توجه نمیکنه میرم چادر خودم اونجا مثل اینکه قبلا هم اومده باشم یه نامه میبینم که حرفای عاشقانه براش نوشتم به امید اینکه یروز میاد چادر منو اینارو میخونه ولی هنوز نخونده و...
حالا این خلاصش بود زیاد وارد جزئیات نمیشم
نخندینااا بهم خوابه خب همش ذهنمو درگیر کرده😂😂😂😂😁😁😁😍