این همه سختی کشیدم از همه چیزایی ک میخواستم گذشتم تا ی بار کنار احساس شرمندگی نکنه
خیانت دیدم کتک خوردم ولی امشب با این کارش دیونم کرد
بعد این همه مدت ت دوره عقدام هستم
با بدبختی طلاهامو دادم ماشین فروختیم
قبول کردم ک برای اینک مستاجر نشم برم اطراف تهران
بعد شوهرم موقعه خونه خریدن گفت ک من نمیتونم بیام اونجا پدرم نمیذاره ی سال باید بریم سمت ما مستاجری
راستش منم جهاز زیاد خریدم
برای اینک ما خونه بخریم پدرمم خونشو فروخت
بعد اومد اطراف تهران ک بتونه بکمم پول کمکون کنه