2726
عنوان

واقعا حقم این نبود بعد دوسال

393 بازدید | 38 پست

این همه سختی کشیدم از همه چیزایی ‌ک میخواستم گذشتم تا ی بار کنار احساس شرمندگی نکنه 


خیانت دیدم کتک خوردم ولی امشب با این کارش دیونم کرد 


بعد این همه مدت ت دوره عقدام هستم 


با بدبختی طلاهامو دادم ماشین فروختیم 


قبول کردم ک برای اینک مستاجر نشم برم اطراف تهران 


بعد شوهرم موقعه خونه خریدن گفت ک من نمیتونم بیام اونجا پدرم نمیذاره ی سال باید بریم سمت ما مستاجری 


راستش منم جهاز  زیاد خریدم 


برای اینک ما خونه بخریم پدرمم خونشو فروخت


بعد اومد اطراف تهران ک بتونه بکمم پول کمکون کنه 





بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

بعد من گفتم ک باشه بعد ی سال میریم 

بعد ک خونه رو خریدیم مادر شوهرم خود شوهرم ت حرفاشون میگفتن ک قرار بریم اونجا زندگی کنم 

بعد منم ذوق داشتم چون هم خونه مال خودمون بود هم خانوادم بخاطر ما رفته بودن تنها نمیشدن 

بعد سه روز ک کنارش گفتم خندیدم امروز اومدیم خونمون 

خیلی ت راه عصبی بود واقعیتش 

بعد من داشتم با ذوق میگفتم مامان وستیلامو اینجوری بچینم 

نامزدم پیش مامانم زد ت ذوقم گفت قرار نیست بریم اونجا 

بابام گفته خودم براتون خونه میگیرم 

منم چون خورد ت ذوقم گریه کردم 

بعد اومدم ت اتاق صداش کردم گفتم چرا از روز اول ت حرفاتون گفتید قرار بریم اونجا منو امید وار کردی الان زدی ت ذوقم 

اونم گفت بابام نمیذاره چیکار کنم گفتم رسمتون مسخرس 

بیینم داداشایی دیگتم اونجوری دست زنشونو میگیرن میارن اونجایی ک بابات میگ‌

بعد بابام اومد آروم باهاش حرف زد گفت عیبی نداره 

بده اونجا رو مستاجر منم بدم مستاجر نمیرم اونجا تنها من بخاطر شما اومدم 

بعد شوهرم گفت باشه با بابام صحبت میکنم جوابتومیدم 

اونجا برای انتخابم افسوس خوردم واقعااا


بعد یهو گفت من بابام گفته بود برو زنتو امتحان کن ببین چیکار میکنه منم اومدم سحر رو امتحان کنم 

بابام خشکش زد 

بعد من عصبی شدم گفتم یعتی ت منو بعد دو سال نشناختی من این همه بهت احترام گذاشتم با هر چیزیت ساختم الان باید جلو خانوادم اسکلم میگردی 

بعدم گفتم ت خواستی خانواده منم امتحان کنی ن فقط منو 

بعد ک رفت بهش اس دادم گفتم تا الان فک میکردم خودمو بهت ثابت کردم‌

رایتش دلم خونه ازش مدام گریه میکنم 

وضع مالی خوبی هم نداره ولی بازم صدام در نمیاد 

حسرت ی مسافرت دو نفره رو دلمه 

بخدا 

جدیدا یاد گرفته سر اون دونگی ک بابام کامل ب نامش نزده بابامو مسخره میکنه پیش من میگ بابات ت مخی

از خدا میخوام نفسمو بگیره 

رایتش دلم خونه ازش مدام گریه میکنم  وضع مالی خوبی هم نداره ولی بازم صدام در نمیاد  حسرت ...

کل پول خونه رو بابات داده

تصورم از رابطه ادمای ظالم با خدا اینجوره که وقتی ی ادم ظالمی ظلم میکنه و کارای بد میکنه خدا از اون بالا تشویقش میکنه و لذت میبره و میگه بزن قَدِش خیلی باحال بود.بازم از این کارا بکن.وگرنه این حجم از ظلم و ظالم و به قدرت رسیدنشون و تاوان پس ندادنشون عادلانه نیست.
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز