خانومامن بامادرشوهرم تویه ساختمون زندگی میکنیم.متاسفانه خیلی میاد خونه ام هرروزمیاددوسه ساعتم میشینه.همشم الکی میگه مریضم وفلان روحیموداغان کرده ازدستش آسایش ندارم.تازه خواهرشوهرمم میاد.غذامیخورم میگم الان میاد.میخوابم میگم الان میادکلاآسایش ندارم ازدستش.وقتیم میاداعصابموبهم میریزه می‌ره.چیکارکنم مراعات کنه کمتربیاد
جدا شو خب!!
محلش نده اومد برو تو گوشی جوابشم با اره نه بده
میفهمم چاره ای میس فک کنم جز تحمل
منم با جاریم تو به ساختمون بودم از بس بچه هاش خونه های من بود .با اینکه خونمو عوض کرده بودم ولی هروقت صدای پا میومد تو لابی استرس میگرفتم میگعتم حتما اونان
منظورم اینکه از خونشون جدا شو نه اینکه از شوهرت جدا شی😂😂😂😂
کاش می شد مستقل بشین
درو باز نکن بگو حموم بودم یا نبودم ..دوبار اینکارو کنی میفهمن
یبا رخودتو بزن بخاب بعد از چند تا زنگی که زد برو با حاله بد و اینکه مثلا خواب بودی درو باز کن بگو از یهویی بیدار شدن سرم درد گرفت یا اینکه چن بار درو باز نکن بگو حموم بودم هر سری به یه روششی کم کم اومدنشون کم میشه
درو قفل کن برو تو اتاق خواب بگو خواب بودم حموم بودم اپلاسیون میکردم با تلفن صحبت میکردم .
یبار ک اومد خودتو کسل نشون بده توام بگو مریضم و اینا
یا ی روز برو بگو ببخشید مامان خیلی سرم درد میکنه قرص خواب اور میخورم الان
اگه اومدین در زدین متوجه نشدم بدونین خوابم
در رو باز نکن، بگو خواب بودم، حموم بودم، همون موقع هم برو حموم یا تو تخت که دروغ نباشه! یکم که اینجوری پیش بره متوجه میشه ان شاءالله
بذار بیاد ولی کارایی که باعث ناراحتیت میشه رو بش تذکر بده
کاریش نمیتونی بکنی چون تو هرکاری بکنی عروسی و متهم میشی ب اینکه میخایی پسرشون رو لزشون بگیری و اونا چون خانواده پسرن اجازه دارن هروقت دوست دارن بیان و برن فقط از خدا صبر عظیم برات میخاااام
اون اصلا درک نداره از زاویه دید توهم زندگی رو ببینه و یکم حریم حرمت و فاصله رو رعایت کنه،اکثر مادرشوهرا همینن،فقط راهت اینه تحمل کنی چون باهاش تو یه ساختمونی.زندگی‌با مادرشوهر هم پادگان ما خانوماس...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
