بچها حرف های مورد نیازد بهم بگین مغزم ب معنای واقعی کشش نداره دیگه خسته شدم
حالم ب معنای واقعی بهم میخوره وقتی یادم میاد یک ماهه قهریم
حالم بهم میخوره وقتی با من بود ساعت ۱۲ خوابش میومد الا ک من نیستن هرشب ساعت ۲ ب بعد انلاین میشه
حالم داره بهم میخوره ک داداشش میخاد واسه من تایین تکلیف کنه ...منه نفهم تا کی باید تحمل کنم
حالم بهم میخوره یاد دروغاش میوفتم
تا کی باید بلا تکلیف بمونم
تا کی باید استرس بکشم
چرا اینطوری میشه خسته شدم
چنبار خودکشی کردم ب دلایلی نشد یبار تشنج یبار امبولانس اومد ..یبار قرص خوردم بالا اوردم ..دیگه روانی شدم نمیتونم دیگ این زندگی بی کیفیتو ک روز ب روز دارم افسرده ترو غمگین تر میشمو تحمل کنم