سلام من شش هفته و چهار روزه باردارم ، دیروز بخاطر از بین رفتن تمام علائم بارداریم مث حالت تهوع و درد سینه ها رفتم سونو ، ضربان قلب جنین ۱۱۶ بود دکتر سونو گرافی گفت ضعیفه سونوی مجدد باید بشی ، بین شما دوستان کسی همچین تجربه ای داشته و بچش صحیح و سالم مونده؟؟در ضمن علائمم تقریبا امروز برگشته
تجربه ای ندارم. اما توکل به خدا کن و مطمئن باش صحیح و سلامت سر وقتش بغل میگیریش گلم. فقط استرس رو از خودت دور کن چون خیلی تاثیر داره
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍
از من ۳ ماهگی دردای شدید زایمانم شروع شد بدنم میخواست بچه رو دفع کنه ولی خدا نگهش داشت بچمو دکتر بهم گفته بود احتمال موندنش ۱۰ درصده اگه بمونه هم قطعا زودرسه و میره دستگاه و اینا🙂 ولی بچم تا ۳۸ هفته کامل موند بعدم صیح و سالم دنیا اومد و دستگاه نرفت ...توکلت به خدا باشه ❤
ممنون پرپری عزیزم ، توکلم به خداست ولی این استرسه رو نمیتونم هیچکار کنم یه چی دکترا میگن دیگه ادم هز ...
میدونم گلم ولی باور کن استرس مثل یه سم مهلک وکشنده میمونه.
کارایی ک باعث آرامشت میشه انجام بده
سونوگرافی یه جای معتبر برو
ضربان جنینت هم خیلی ضعیف نیست.
به خودت بگو همه چی خوب پیش میره
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍
عزیزم توکل کن به خدا از من ۳ ماهگی دردای شدید زایمانم شروع شد بدنم میخواست بچه رو ...
سحر بانوی عزیزم خدارو هزارمرتبه شکر نی نیت صحیح و سالم تو بغلته ، منم توکلم به خداست میدونم تا خدا نخواد برگی از درخت نمیفته ولی یه کوچولو استرسم اون گوشه کنارا هست 😅