2726

من ۱۶ سالمه و رشته انسانی میخونم از عضویتم تو نی نی سایت یکی دو ساعت بیشتر نمیگذره اومدم یه سوال بپرسم و برم لطفا بخونید و خواهرانه بهم جواب بدید چون من خواهر و دوست صمیمی ندارم و با هیچکس هم راحت نیستم ک بخوام باهاش حرف بزنم از قبل تایپ شده چن لحظه صبر کنید


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

با اینکه ۱۶ سال بیشتر ندارم خواستگار زیییااادد دارم در حدی ک بعضی وقتا حس میکنم شاید من غیر عادیم😅قیافم معمولی قد بلند«۱۷۸»در طول این سال ۱۰ تا خواستگار داشتم با موقعیت های خوب ولی همه رو رد کردم ولی این دهمی دمار از روزگارم در اورده هنوز به طور رسمی خواستگاری نیومدن ولی زمزمه ها تو محل پیچیده هم محلی هستیم ۲۵ سالشه فوق لیسانس داره بابا پولداره و مغازه دارن تو کار صادرات هم هستن هر صبح تا در مدرسه نامحسوس همراهم میکنه و ظهرا هم همینطور ماشینش پارس سفید بوده برا اینکه اشنا نباشه فروخته ۱۸۰ملیون داده پارس نوک مدادی خریده تو محرم هم تو دسته های عزاداری نگاه از من بر نمیداشت کلا هرجا برم یا خودش هست یا اثارش  همه هم بهم میگن از این بهتر دیگه برات گیر نمیاد ولی من هدف زیاد دارم و به ارزوهام قول رسیدن دادم. من اهل دوس پسر و این مسخره بازیا هم نیستم و اصلا به اون محل نمیدم وقتی میاد رد میشه اصلا بهش توجه نمیکنم ولی دست بردار نیس و گفته از همینش خوشم میاد و همش داره جلو بقیه خود شیرینی میکنه و خودشو خوب جلوه میده من حتی یه بارم باهاش حرف نزدم قیافشم فقط از دور دیدم اسمشم از زبون همکلاسیام شنیدم از اونجایی ک شماره منو هیچکس نداره نمیتونه مستقیم حرف بزنه به همین علت به دوست صمیمیش ک یکی از اقوام نزدیک ما هست و زیاد میبینمش پیغام میده ولی من حتی جواب اون پسره رو نمیدم و باهاش حرف نمیزنم

از یه طرف میترسم ازدواج کنم و پشیمون بشم از طرف دیگه میترسم بقول بقیه بهتر از این نیاد به نظر شما چیکار کنم لطفا از تجربیاتتون هم بگید

عزیزم اگر کسی شمارو مجبور به ازدواج نمیکنه این کار غلطی هست در این سن مزدوج شدن .ان شااله در اینده بهترین ها براتون میاد ولی الان شما باید به اهداف و درستون فکر کنید.

امضامو بخونید کودکم کودک بمان دنیا بزرگت میکند!بره باشی یا نباشی گرگ گرگت میکند.کودکم کودک بمان دنیا مدادرنگی است،بهترین نقاش همکه باشی باز رنگت میکند... این داستان یکفرد واقعیست.دختر تیر ماهی هستم فوق العاده مهربونم.😍قول دادم که بدنشوم...بهترین دوستم خداست.دختری بارویاهای بزرگ😍🤩 داستان یکفردراگفتم .کسیکه اگر ازبغلش رد می‌شدیم نفهمیدیم چه کرده.ازاومثل بقیه نپرسیدم چرا.چون جوابی نداشت به جز یک سکوت طولانی وکمتراز دودهه زندگی کرد🖤درچشمانش نگاهی انداختم پرسیدم زندگی یعنی چه؟نگاهی کرد گفت بگذار داستانی برایت تعریف کنم:روزی از چهار راه عبور میکردم پسربچه ای رادیدم،کمتر ازده سال داشت همراه گاری کوچکش دستفروشی میکرد به او نگاهی انداختم درچشمانش شرارت دیدم هم معصومی بچگی.خانواده ای فقیرداشت با سیزده خواهربرادردیگر.فرزندچهارم بود (مجبوربود به دستفروشی) منتظر ماندم بقیه داستان را بگوید از محل زندگی پسربچه گفت :درحاشیه کشور زتدگی میکرد جایی فراموش شده ازیادها رفته جایی با وسعتی بسیاربامردمانی که دستان چروک بسته شان تنهادلگرمی زندگی ست!جاییکه ازشدت فقر بچها مجبورند به تغیر روال زندگی!جاییکه خداهم شایدفراموشش کرده.سالهابعد نوجوانی رادیدم سی دی میفروخت و شبهابادوستانش در کوچه بازارپرسه میزدخانواده ای درکنارش نبود فراموشش کرده بودنداومرده بود.سالها بعد وقتی اتوبوسی اتش گرفت سری بریده شد شیون مادری به هوا رفت واشک دختر بچه ای درنبود پدرخشک شد،یادش افتادم.اورفته بود محکوم بودبه اسلحه دست گرفتن.یک روز زمستانی پسربچه رادیدم سرش پایین بودنگاهش کردم.این بود انچه میخواستی؟سکوت کردگریه کردوجیغ های مادری را تحمل میکرد که میگفت چرا؟😓بعضی وقتا شرایط تایین میکند که قاچاقچی شوی یا مهندس محل زندگی ات تایین میکنددستفروش شوی یا دکتر !زندگی یعنی درلحظه ای خندیدن دستان کوچک بچه فقیررا گرفتن.زندگی یعنی باخیالی دوربه یار فکرکردن زندگی یعنی درحاشیه کشور امیدجریان داردگرچه کودکان شناسنامه ندارند گرچه دختران هیبت مردی راتحمل میکنند گرچه سنه شان کم است زندگی یعنی از پسربچه عبرت بگیر شبیهش نشو.زندگی یعنی از ته دل خندیدن یعنی فرداروشن است یعنی دست بنده ای گرفتن که اینکار کاربندگیست👌🏻🤗
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز