چقدر تنهام خدااا.من یه شهر دیگه ایم خانوادمم یه شهر دیگه چند وقت پیش رفتم خونه بابام تا بابام منو دید گفت مگ دیروز اینجا نبودی واسه چی اومد البته امتحان داشتم رفته بودم .به مامانم گفتم دیگه نمیام .موند یه هفته بعدش شوهرم اصرار کرد ک بریم خونه بابات منم بهونه اوردم دیدم خیلی میگه بریم قبول کردم زنگ زدم ب مامانم گفتم شام چی گذاشتی گفت چیزی نذاشتم گفتم میخواستیم بیایم بعداز شام میایم گفت باشه شوهرم رفت غذا گرفت گفت بریم باهم بخوریم کم مونده بود برسیم زنگ زدم خواستم بگم شام گرفتیم داریم میایم گفت ما نیستیم مهمونیم .انقد دلم گرفت از اون موقع بجای اینک من ناراحت بشم اونا بامن قهر کردن
نرو خیلی کم برو بگو بریم باهم شام دونفری بخوریم وقتی گفت بریم خونه مادرت اینا
خیلی حس بدیه پیش شوهرت مخصوصا😣
نرو فعلا عزیزم
عزيزم بايد قبول كني اين قضيه و يه جوري به شوهرت بفهموني كه اينقد اصرار نكنه
[QUOTE=156015604]نرو خیلی کم برو بگو بریم باهم شام دونفری بخوریم وقتی گفت بریم خونه مادرت اینا[/QUOTEماهی سه بار بیشتر نمیرم هیچ کیو ندارم یه پدر ومادر ک اینطور رفتار میکنن .
عزیزم من یکسال و نیمه نرفتم خونه پدر و مادرم
به شوهرم هم رک و راست همه چیز رو گفتم که هی اصرار نکنه درسته به موقعش میکوبه تو سرم ولی بالاخره که باید بگی یه روز دو روز نیست که بخوای قایم کنیش
بگردم 😔
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
