من نزدیک ۹ ماه نامزد کردم ولی مجبوری نه کار داره ن چیزی خانوادشم صفر صفر اومد پیش بابام کار میکنه شغل بابامم ازاده عاشق همیم ینی اون چندیدن برابر من دوسم داره از خانواش بخاطرم زده ولی جدیدا بهش سرد شدم دنبال رابطه جنسیه فقد یا هر روز دعوا داریم سر چرت ترین چیزا دیروز تو خیابون گریه میکردم ابروم رفت ینی نه میتونیم بی هم بمونیم نه باهم دیگ خانوادمم متوجه اخلاق نامزدم شدن همش گیر میده کلییی مشکل برامون پیش اومده از وقتی نامزد کردیم از ی ورم دوران مجردیم دلم مونده بود پیش پسر خالم ولی بخاطر خجالت هیچکدوممون جلو نرفتیم تازگیا بهم تو اینستا پیام داد حرف زدیم ولی با اینک ۲۵ سالشه از ازدواج میترسه برا همونم هیچوق جلو نیومد چند روزیه خیلی سرد شدم نمیدونم چیکار کنم باید یجور دلمو خالی میکردم راه حل بدین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
فک میکنم اگ نامزد برگردم پشتم حرف در میارنو بیشتر سرزنش میشم
احتمالش هست،تازه به پسرخالتم اعتماد نکن اون اگه جربزه داشت و مرد بود زودتر قدم پیش میذاشت،الانم میترسه و هیچوقت نمیاد سمتت،فقط میخواد ازت استفاده کنه حواستو جمع کن تو متاهلی
هُوَ رَبُّ المُستَحيل و أنت تبكى عَلَى المُمكن او خداوند ناممكن هاست در حالى كه تو بر ممكن گريه ميكنى؟!