میدونم خانما زیاد نوشتم ولی خواهشنا حوصله کنین بخونین نیاز دارم به کمکتون🙏🌹
۲ ۳ روز پیش من حالم خوش نبود همش به فکر کنکور و آینده و درس و ی مشکلاتی ک فقط خودم میدونم هستم
اینا فکرا واقعا اذیتم میکنن همش دنبال ی راه واسه آیندمم ۲۰ سالمم هست
بابای من از وقتی کاراشو سپرده دست پسر دوستش ک شریکشم هست اکثرا تو خونس ولی مسافرت کاری هم میره کلا سرش شلوغ نیست زیاد
حالا من چند وقته تو خودمم اونم بهم گیر میده من به فکر مشکلاتی ک دارم هستم
حالا چند روز پیش بهم گیرداد من ساعت ۱۰ و نیم بیدارشدم مامانم گفت ظهربخیر منم بهم برخورد آخه همیشه ک خروس خون بیدارنمیشه ادم
بعد گیرای بابام شروع شد گفت برنامه نداری واسه زندگیت دیر بیدارمیشی ورزش نمیکنی تو خودتی چی روت اثر میذاره 😐😐😐 کلی از این حرفا
منم دیدم واقعا نمیتونم تحمل کنم گفتم دردگیر درس و کار و اینجور چیزام برا آینده دعواهم نکردیم خوب و خوش تموم شد
ولی با مامانم دعوام شد بابام خوبه نبود اون موقع
حالا دو سه روزه برام قیافه گرفته 😐😕
عصبانی هم هست جواب سلاممو جوری میده ک میگم الان میخواد بیاد منو بزنه والا
منم فقط باهاش در حد سلام صبح بخیر شب خیر حرف میزنم اونم سرد جواب میده
واسه چی اصلا دلیلشم نمیدونم خودمم نمیتونم حرف بزنم باهاش هم چون عصبیع هم آخه حرفی باهاش ندارم
تا وقتی سرکار بود و سرش سلوغ همه چی خوب بود شبا همدیگرو میدیدم بهمم گیر نمیداد ولی الان نمیدونم چشه
بعضی وقتا مهربونه ها ولی بعضی وقتا اصلا خودشم نمیفهمه داره چیکار میکنه
باهمه خوبه به جز من😐😐😐
بعدم تو این ۲ ۳ سال چندبار دعوام کرده سر چیزای بیخود وقتی عصبی بود بهم گفته آرزو به دل میزارمت 😐😐 ونمیدونم آیندتو خراب میکنم 😐😐 فکر میکنه دسته اونه😏😏
منم تو این چندسال خیلی ازش فاصله گرفتم فهمیدمم مامانم چی کشیده ازش والا
ولی بعضی وقتا ک دعوامون میشه موقع آشتی چشاش پر اشک میشه ناراحتی رو از قیافش قشنگ میشه فهمید
من نمیدونم چه رفتاری باهاش داشته باشم الان؟؟
ممنون میشم راهی نشونم بدین
خیلیی ممنونم ک وقت گذاشتین و خوندین 🌹