بابا یه همسایه داشتم گفت وضع مالیم خوب نیس منم ریا نباشه هرچی داشتم لازمش بود دادم بهش دیگه پرو شد هرروز میومد میگفت صندلیتو بده من نمیتونم بخرم روفرشیتو بده اینو بده اونو بده
دیگه توبه کردم به همسایم رو ندم جالبش اینجاس لباس کهنه بچش گم شده بود تو پشت بام میگفت شک دارم به همسایها همشم ۳خانواده بودیم تو اون ساختمون😐