بگو اسباباتو جمع کن یه هفته برو خونه مادرت، خواهرم میاد اینجا راحت باشه. بعد التماست میکنه بزار منم بمونم، توی دست و پا نمیام. اونوقت بهش اجازه بده بمونه
یعنی چی من بخوام برم خونه خواهرم دامادمون منو میزاره رو چشماش دیگ ی خانوادیم اونم هم داداشمه چرا از خانوادت خوشش نمیاد😐
وااااااااا مهمونه
بعدم خواهرته چ اشکالی داره بیاد چرا باید رد کنه
من شوهرم صبح سر کاره تا عصر اوایل اجازه می‌گرفتم خونه مامانم میرفتم بعد دیدم نه کم کم داره پر توقع میشه الان خودم پا میشم میرم زنگ میزنم میگم خونه بابا اینام قبل اینکه بیاد میرم غذا حاضر میکنم بنظر برادرش تو منگنه وقتی اومد بگو خواهرم اومده بیخیال بابا خونواده رو که نمیشه قیدشو زد. عجبا حالا کاش خواهر خودش بود شوهراتونو اینقدر پررو نکنید بخدا
بگو دیروز مامانم اینا میگفتن میخواد بره مسافرت خواهرمو نمیدونستن چکار کنن من گفتم یعنی چی خونه ما که هست؟
بعد مامانم گفته نه ممکن فلانی معذب باشن سختش باشه بعد من گفتم نه شوهر من خیلی غیرتیه هیچ وقت خودش اجازه نمیده خواهرزن بره خونه فامیل وقتی ما هستیم کلا اگر بفهمه فرستادن جای دیگه ناراحت میشه
بعد مامانم گفته میدونم دامادم که ماه من گفتم یه وقت معذب نباشین
بعد من گفتم نه خیالت جمع اون اگه حس کنه غریبه شده ناراحت میشه بهش برمیخوره هوای غریبه هارو داره چه برسه به فامیل و ناموس خودش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
