نه اون وضعشون خوب نبود
خانوادش کشاورز بود از ی روستا! ولی ادمای خونگرم و خوبی بودن. خوده پسره هم خیللللی اخلاقش خوب بود. ی ما خوبم تازه پیدا کرده بود. اما پسانداز هزار تومنم نداشت. ارشد داشت. من دانشجو دکترام.
اخرم ماجرا جدی شد
شب خواستگاری جواب رد دادم!
بهم گف من خانوادم مهمونی نمیرن زیاد! خیلی جایی نمیرن! ولی
اگ برن.
دیگ ممکنه ی ماه بمونن
گفتم یعتی خونه ما؟ گف اره. گفتم فرهنگ ما ایتجوری نیس و من اینجوری بزرگ نشدم.. خلاصع اخر بهم خورد