امروز داشت قالی میشست بعد ب من گفت کمکم بده گفتم نمیتونم اخه کمرم مشکل داره سیاتیک دارم بعد شروع کرد ب غر غر کردن باخودش که میخوام کمک ندی بدرد چی میخوری ناقصی و کمرت مشکل داره دخترش هم شروع کرد ک مگ من نوکرم ب منچه منم گفتم وظیفه ات بشوری بعد ک مامانش خیلی حرف زد من ایستاده بودم یهو بهم حمله کرد شوهرم اومد بهش گفت چرا زور میگی نمیتونه بشوره اگ نمیتونی مجبوری نیستی بشوری و وظیفه دخترته کمکت بده بعد ب شوهرم میگ اخی کمرش درد میکنه برات بچه اورده از این حرفش خیلی ناراحت شدم 😭😭😭😭