حقیقت اینجاست که با ازدواج احساسات تنهایی تمام نمیشن و ازدواج پایانی برای این حس نیست. فقط نوعش رو عوض میکنه. شما باید این حستون رو شناسایی کنید و باهاش کنار بیاید. به بیان دیگه اول باید با خودتون کنار بیاید. باید قبول کنید که جریان افکاری که توی ذهنتون میاد گاهی غیر قابل تحمل و طاقت فرساست و این طبیعت انسانه. چون ما انسانها مغز فعالی داریم و بسیار فکر میکنیم. طبیعیه که گاهی بترسیم و احساس تتهایی بکنیم. هنر زندگی کردن کنار آمدن با این افکار با استقلال فکری کامل هست. چرا میگم ازدواج پایان این افکار نیست... چون موارد زیادی رو میبینم که برای فرار از تنهایی ازدواج میکنن اما وقتی رابطه شون اندکی جلوتر میره و هنوز احساس خلاء میکنن که طبیعی هم هست.... دلسرد و ناراحت میشن و فکر میکنن که طرف مقابلشون باید "معجره ای" میکرد که نکرده. حال آنکه ریشه ی این احساسات در خود ماست. و در هر سنی، به خصوص در انتهای دهه های بزرگسالی به سراغمون میاد.
نگران نباشید و به زندگی فرصت جریان پیدا کردن بدید. این فکرتون جزئی از جریان زندگیه