نیمه تاریک وجود ! سایه های شخصیتی !

گاهی دیدین که خیلی کتاب های مختلف در مورد یک موضوعی خوندین ...

رفتین تو کلاس روانشناسی خاصی شرکت کردین ...

مدتهاست اینستاگرام اساتید مربوط به اون موضوع را دنبال کردین ...

کانال هاشون را عضو بودین و ... 

تجارب گرانقدری کسب کردین ...

و ...

کلی مطلب یاد گرفتین .راه تون را پیدا کردین .مشکلات تون را فهمیدین و .... ولی نمیتونین همه ش را با هم بنویسین تا حق مطلب ادا بشه ؟

من الان در اون وضعم  

برای همین سعی کردم این چند روز که کرونا گرفتم و فرصت نوشتن دارم ، همه موارد را جمع کنم و بذارم اینجا .ولی موفق نشدم   

علتش اینه که باید دلی بنویسم تا متوجه بشین . مثل همه تاپیک های قبلیم . مخاطبان،  زیاد با واژه های روانشناسی ارتباط برقرار نمی کنند .ولی با مثال های واقعی زندگی روزمره ، ارتباط می گیرند . منم تو این تاپیک میخوام دلی یک مثال جنجالی بزنم که امروز شجاعتش را کسب کردم بزنم .

با من همراه باشین .تاپیک را می تونین بعدا مطالعه کنین چون مطالب آماده نیستن  .قراره در طول امروز و فردا تایپ بشه .

حدود یک سال پیش بود که در یک تاپیکی ، یه ریپلای خوردم . 

کاربری که می خوام اسمش را بیارم (به زودی البته  ) ، یک حرف سخت به من زد . خب طرز فکرمون در رابطه با اون موضوع ، با هم فرق داشت ولی راستش را بخواین ، من خوشم نیومد.بماند که چی بود اون موضوع ...

گذاشتمش زیر ذره بین که ببینم کجا می تونم یه جواب سفت و سخت مثل خودش بدم . دو الی سه روز رفتم تاپیک هاش را دیدم و دیدم ای دل غافل ! چه کاربر عاقل و با شعوری هست ایشون.

زندگیش را بلده مدیریت کنه .رفتارهاش تو زندگی منطقیه . نظراتش در مورد موضوعات مختلف نظرم را جلب کرد و این چنین شد که به جای اینکه جواب بدم بهش و بی حساب بشیم   ، دیدم دارم باهاش هم فکری هم میکنم و نظراتم بهش نزدیکه در اکثر موارد ...

دیگه کلا یادم رفته بود که برای چه کاری اومدم به تاپیک هاش سر بزنم  

و این چنین شد که نظراتش را خوندم و استفاده کردم و لایک هم می کردم و ...

تا اینکه تو این چند روز که تو تاپیک ها دوباره میچرخیدم و نظر می ذاشتم ، دیدم این کاربر ریپلای کرد و نظر مثبتش را نوشت و فیدبک خیلی خیلی خوبی داد ...

احتمالا ایشون من را یادش نیست .منم به کل اون جریان از ذهنم پریده بود . اون لحظه یادم اومد .و گفتم گرانبها ببین چه دوستی را داشتی با "نیمه تاریک وجودت" از دست می دادی ! 

منظورم از دوست این نیست که اینجا بخوایم تو خصوصی حرف بزنیم و جیک جیک کنیم و درد و دل کنیم .

منظورم یک مخاطب مجازی است که می شه ازش یاد گرفت و میشه تبادل نظر داشت ...

و این کاربر کسی نبود جز کاربر @nazaniiiin  

دوست عزیزم سلام  .امیدوارم حالت خوب باشه و ایام به کامتون   

الان بهتر میشه با این مثال ، در مورد "نیمه تاریک وجود" صحبت کرد. 

عکس کتاب را میذارم براتون اگر خواستین تهیه کنین .این کتاب باعث رستگاری تون می شه   

خالی از لطف نیست که متن کامنت بعدی در مورد کتاب را هم به عنوان یک مقدمه ارزشمند بخونین  .احتمالا بیشتر اغفال تون کنه برای تهیه این کتاب  

معرفی_کتاب

نیمه تاریک وجود The dark side of the light chasers

نویسنده: Debbie Ford

مترجم: فرناز فرود

انتشارات حمیدا

“نیمه تاریک وجود” بیان داستانگونه از تجربیات همایشها و کلاسهای عملی برگزار شده توسط خود "دبی فورد" است.طبعا افراد زیادی در وهله اول با خوانندن این کتاب در مواجهه اژدهای درون خود دچار هراس و بهم ریزی ذهن و روان میشوند؛شاید تنها سلاح خواننده در غلبه بر این ترس، صداقت با خود و توجه به گفتگوهای درونش باشد، تا بتواند مطالب کتاب را تا انتهای آن همراهی نماید ..نکته ای است که نویسنده به تکرار صحّه میگذارد وصد البته این خود در ادامه مسیر، چالشی نفس گیر و طاقت فرسا در بر دارد.آزاد شدن انرژی زیاد روانی و کاهش تنش و اصطکاک درون خود و مابین دیگران و حسی از جنس زلالی حاصل همراهی صادقانه با نویسنده این کتاب است.

سیزده سال پیش، روزی خود را بر سنگفرش مرمرین و سرد حمام یافتم.بدنم درد میکرد و نفسم بدبو بود.شبی دیگر آکنده از خوشگذرانی ومصرف مواد مخدر و در پی آن داشتن حالت تهوع را سپری کرده بودم.برخاستم و خود را در آینه نگاه کردم.

میدانستم که دیگر نمیتوانم به این وضع ادامه دهم.با وجودی که بیست و هشت سال از عمرم میگذشت.هنوز انتظار داشتم کسی از راه برسد و حال مرا خوب کند،اما آنروز متوجه شدم که قرار نیست کسی بیاید،نه مادرم،نه پدرم و نه حتی شاهزاده رویاهایم سوار بر اسبی سفید! در اعتیاد تا جایی پیش رفته بودم که باید تصمیم میگرفتم بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کنم(حدیث نفس نویسنده).

دبی فورد - نیمه تاریک وجود

سایه ها (تیتر تاپیکم را توجه کنین ) ، چهره های گوناگونی دارد : ترسو،زیاده خواه، خشمگین، کینه توز،پلید، خودخواه، فریبکار، تنبل، سلطه جو، متخاصم، زشت، نالایق، بی ارزش،بی عرضه، عیبجو، موشکاف…نیمه تاریک وجود ما مخزنی برای همه جنبه های ناپذیرفتنی مان است؛همه آنچه که موجب شرمندگی ماست و وانمود میکنیم نیستیم؛چهره هایی که نمیخواهیم به دیگران و خودمان نشان دهیم

بیشتر افراد از روبرو شدن با تاریکی وجود خود و در آغوش کشیدن آن میترسند،اما شادمانی و رضایتی که فرد آرزو دارد،در همین تاریکی یافت میشود.

طلا در تاریکی است!

آرزو داشتم هیچگونه کاستی نداشته باشم تا همه دوستم بدارند.در نتیجه هنگامی که مسواک نمیزدم یا خواهرم را کتک میزدم،دروغ میگفتم....

✔️هریک از جنبه های ما دارای موهبیتی است.هر احساس و خصوصیتی که داریم،ما را به سوی روشن بینی و یگانگی رهنمون میسازد.تمامی ما سایه ای داریم که بخشی از واقعیت کل ماست.سایه، ناکامی هایمان را به ما نشان میدهد.سایه،عشق ورزیدن،همدلی و بخشندگی را نه تنها نسبت به دیگران،بلکه نسبت به خودمان نیز به ما می آموزد.با در آغوش کشیدن سایه،بهبود می یابیم.

✔️سرمشق قرار دادن “انسان بی نقص” میتواند به تحلیل نیروی جسمانی،ذهنی، احساسی، و معنوی ما منجر شود.

✔️سایه های ما چنان خوب پنهان شده اند،که بیشتر اوقات چهره ای را به جهان نشان میدهیم که نقطه مقابل ِ وجود درون ماست.بعضی مردم زره ای از بی رحمی می پوشند تا حساس بودن خود را پنهان کنند و برخی نقابی از شوخ طبعی میگذارند تا غمشان را بپوشانند.مردمی که “عقل کل” هستند، معمولا احساس نادانی خود را مخفی میکنند و افرادی که رفتاری متکبرانه پیش میگیرند،در درون احساس ناامنی دارند.افراد سطح بالا، احساس درونی متعلق به طبقه پایین بودن خود را می پوشانند و چهره متبسم،چهره خشمگین را پنهان میکند. ما در کار ِ تغییر چهره استاد هستیم و دیگران را گول میزنیم،اما در عین حال خود را نیز فریب میدهیم. ما باید به دروغهایی که به خودمان میگوییم،پی ببریم.باید بدانیم همین دروغها مانع شما شده اند.با بررسی این دروغها میتوانید عملکرد سایه خود را ببینید.

به تحولی در نگرش نیاز است.

@drshir