2726
عنوان

برشي از روزهاي مادرانه ي مامالي +📸

10460 بازدید | 84 پست

از صبح كه چشم باز كرده ام؛

مثل يك زن خانه دار به نظافت خانه و جمع اوري و لباس هاي كثيف وتميز رسيدگي كرده ام...غذاي خوب و مقوي و خوش طعم پخته ام ،ماشين ظرفشويي رو خالي و پر كرده ام.


مثل يه همسر، اراسته به استقبال همسر رفته ام، خستگي اش رو مرهم گذاشته ام، غذا رو با مختصر تزئيني سرو كرده و خانه را ارام كرده ام كه بتواند استراحتي كند و با انرژي به محل كارش برگردد.


مثل يه كودك پا به پاي دختركم بازي و بدو بدو كرده ام ، با موزيك هاي كارتوني هم پايش رقصيده ام ، با قيچي هاي نبُر كودكانه كاغذ هاي رنگي رو بريده و كاردستي درست كرده ام، از غذاهاي پلاستيكي اش خورده و به به و چه چه كردم، كنارش با ادا و خنده مسواك زده ام، جلوي نور چراغ خواب با دست هايم سايه بازي كرده ام تا از خنده روده بر شود....


مثل يه مادر وقت و بيوقت در اغوش كشيده ام و بوسيدمش، با قربان صدقه غذاها و ميان وعده هايش را  بهش خورانده ام، گاهي هم با تشر ازش خواسته ام كه شيرش را تمام كند، سوالات تمام نشدني اش رو جواب داده ام، وقتي  با بازيگوشي شمعدان مورد علاقه ام رو انداخته تمام سعي ام رو كرده ام كه خشمم رو كنترل كنم و پرخاش نكنم، بارها و بارها با شعر و اواز دستشويي بردمش...در برابر بهانه جويي ها و گريه هايش صبوري كرده ام  تا بفهمد كه خشم و غمش هم مثل شادي اش برايم مهم است و سرخورده نشود، شب موهايش را بافته ام ، كنار تختش دراز كشيده و قصه هاي تكراري كتاب هايش رو خوانده ام تا خوابش ببرد.



ساعت ده شب است؛

دختركم رو خوابانده ام و يكي دو ساعتي تا امدن همسرم وقت دارم تا براي خودم و فقط خودم باشم...خودِ نازنين و خسته ام كه كل روز به اين زندگي سر و سامان بخشيده.


چاي خوشرنگي دم ميكنم، در سكوت و نور كم اباژورها به گوشه كنار خانه ام سرك ميكشم تا همه چيز سرجاي خودش باشد، از اين ارامش لذت ميبرم.

صورتم رو با اب خنك و ژل شستشو ميشويم، دست ها و پاها و صورتم رو كرم ميزنم، يه فنجون چاي ميريزم و با خوراكي هاي مورد علاقه ام از خودم پذيرايي ميكنم

موزيك گوش ميكنم، نيم ساعتي كتاب ميخوانم، به ني ني سايت و پينترست سري ميزنم، ويس هاي جديد دكتر هلاكويي عزيز و دكتر شيري رو گوش ميدهم...


شايد باورتون نشه اما اين يكي دو ساعت تنهايي شبانه چنان من رو رفرش ميكنه كه گاهي از سر شب انتظارش رو ميكشم.


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چه عالی نوش جان عزیزم ❤️❤️❤️

من معمولا شب هایی که همسرم شیفته و آخر شب ها که دخترم خوابه میوه و تخمه میارم

فیلم دانلود میکنم و نگاه میکنم 

همین 😁



خدایا شکرت 🙏🏻
2728

چ با کلاسی شما 😘

من فقط ی بالش میزارم با لباسای مامان دوز گشااااد  ولو میشم تو نی نی سایت🤣


یا حسین ع .مظلوم حسین ع ..یا امام رضا ع                یا ابوالفضل العباس ع😭😭😭❤❤❤❤❤❤
شما هم از روزهاي مادرانه تون برام بگيد...توي شبانه روز وقتي هست كه فقط به خودتون اختصاص بدين؟ تو اون ...

وای چقدر خووووشم اومد احسنت بهتون 👌👌👌👌


زنده باشین همیشه عزیزدلم

خسته نباشی❤🌹❤🌹❤

به زیر خاکستر صبر ، قلبی‌ست که میسوزد...
چه عالی نوش جان عزیزم ❤️❤️❤️ من معمولا شب هایی که همسرم شیفته و آخر شب ها که دخترم خوابه میوه و تخم ...

عاليه عزيزم

اين برنامه ي شما رو بعد از اومدن همسر داريم

خوراكي+ سريال هاي به روز

كلي هم ازش لذت ميبريم فقط از خواب ميندازتمون😊

صبح تا ظهر بچتون کجا بود؟ 

تیکر برای هدف کاهش وزن تاریخ شروع رژیم:۲۱ آبان وزن شروع رژیم:۶۷هدف اول ۶۵🔓🔐هدف دوم ۶۳🔒هدف سوم ۶۰🔒هدف چهارم ۵۸🔒هدف پنجم ۵۶🔒هدف اخر ۵۴🔒من میتونم و باید بتونم تا عید به وزن مطلوبم برسم💪💪💪💪💪 قد ۱۵۸
چ با کلاسی شما 😘 من فقط ی بالش میزارم با لباسای مامان دوز گشااااد  ولو میشم تو نی نی سایت🤣

ببين اونجوري هم خيلي حال ميده ميدونم😁😘

ولي دوست دارم خيلي تشريفاتي با خودم برخورد كنم

باور كن بعد يه روز سخت كاملا استحقاقشو داريم

من صبحا ساعت ۸ بیدار میشم ۹و۱۰ میرم سرکار و شاید بشه گفت فقط تایمی که تو راهم برای خودمم و الانم خوابم میاد و دخترم میگه‌ اگر بخوابی می‌ترسم🤦🏼‍♀️

ای آن که دیگر ندارمت بدان که همچنان از اعماق وجود دوستت دارم ؛ بدان هرگز توان تکرار خاطرات مشترکمان با شخص دیگری را ندارم؛ من بعد از تو هیچ وقت نخواستم گذرم به کافه‌های فردوسی بخوره؛ بعد از تو همیشه با بغض از میدان کاج رد شدم؛ وقتی بعد از  تو رفتم شمال برای اولین‌بار دیگه از نگاه کردن به دریا لذت نبردم؛ دیگه توی تراسی که با هم هزارتا عکس داشتیم پام رو نذاشتم و حس می‌کردم اون خونه‌ای که با ذوق چیده بودیم برام قفسه ولی هنوز همه چیز سرجاشه چون بعد از تو هیچکس سلیقه‌اش مثل تو نشد .دلم خیلی برات تنگ شده برای دیدن صورت قشنگت که نمیدونم خاک سرد و بی‌رحم باهاش چکار کرده؟دلم خیلی برای لمس دست‌های گرمی که زیر خاک سرده تنگ شده.روزهای آخر بابت خیلی چیزها دلگیر بودم و نشد بیام پیشت و برای آخرین بار باهات وداع کنم چون باور نداشتم تو میری و فکر می‌کردم مثل همیشه میای و همه چیز رو از دلم در میاری...چون نشد خداحافظی کنیم داغ دلم هرروز تازه‌تر از قبل میشه حتی تو روز خاکسپاری نشد جمعیت رو کنار بزنم و بیام از ته دل گریه کنم و جیغ بزنم تا کمی سبک بشم و بغصم توی گلوم خفه شد آخه خیلی سخته که حتی نتونی اونقدری که دلت میخواد برای عزیز از دست رفته‌ات گریه کنی تا خالی بشی‌.کاش حداقل به خوابم بیای عزیزان لطفاً ازم نپرسید امضا در مورد چه‌کسی هست. ممنونم
صبح تا ظهر بچتون کجا بود؟ 

صبح تا ظهر معمولا چون فول انرژيه كاري با من نداره و تنهايي با اسباب بازي هاش مشغوله

البته صبح ها و بعد از ظهرها كه پدرش هست، ايشون بيشتر براش وقت ميزارن

زندگي منم به همين منوال با اين تفاوت كه سه روز در هفته روز هاي زوج رو ميرم مدرسه سر كار 

اون روزها هر روز با پشيموني پسرم و از خواب بيدار ميكنم و ميريم سمت خونه مادرم  ظهر بي صبرانه ميام كه فقط بشنوم ازش :مامان مهراد دَلام(سلام)

بدو بدوي ما تفنگ و شمشير بازيه و فوتبال دوتايي غروب چاي و ميوه و تنقلات مياريم و تام و جري ميبينيم و برام تعريف ميكنه شب هم حتما بايد همون يه داستان و براش بگم ده تا ميگم ولي اخرش ميگه همونو بگو بايد دستم و بگيره تا بخوابه مثل الان 

تايم تنهايي هم من خيلي كمه اونم بيشتر نمدكاري و اينجور چيزا ميگذره يا اخر شب پاي لپ تاپ كاراي مدرسه رو انجام ميدم و ني ني سايت ميام

خيلي وقته برنامه پياده روي گذاشتم كه تنها باشم و قتم باخودم باشه اما نشد كه بشه...

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز