داستان در مورد دختر کم سنی هس که عاشق آژانس جلو مدرسه میشه و بعدا معلوم میشه هم محله ای هس
چند بار که میرسونتش گل بهش میده و میگه خوشم میاد ازت خلاصه دختر پاک بوده و یواش یواش وابسته میشه و گوشی یواشکی میگیره و تماس و این حرفا پسره میاد خواستگاری دختره و خانواده دختره مقید ...نامزد میکنه و پسره میگه حساسم من و غیرتی
هفته بعدشم عقد میکنن و به بهونه مسافرت 2 روزه شمال میبرتش خونه خالی خودش و بلهههههه
بعد چند بار رفتن خونه خالی مسره دختره که عاشقش بوده میبینه گوشیش پیام اومده نگاه میکنه زن داداش دختره بوده رابطه داشته با شوهرش شکاک میشه ولی چیزی نمیگه
خلاصه عردسی میکنن و میرن خونه خودشون دختره شکش برطرف نمیشه و باردار میشه و 7 ماهش بوده
یواشکی میره آژانس شوهرشو میپاد میبینه شوهره نیست و میره دم خونه برادرش و میبینه بله زن داداشش با لباس لختی و شوهرش در باز میکنه حالش بد میشه بچه رو 7 ماهگی دنیا میاره و بچه طفل معصوم تا فردا نمیکشه و تموم میکنه دختره افسرده میشه و خلاصه زن داداشش التماس که به کسی نگو توبه کردم اینم نمیگه
به هر بدبختی بوده برمیگرده سر زندگیش که یه روز فامیلشون میگه یکی از بچه های هم دوره گفته من با فلانی رابطه دارم (منظورش شوهر دختره بوده) اینم شوهره که میره حمام گوشی رو چک میکنه و 23 شماره دختر پیدا میکنه
جلو شوهرش هی رنگ میزنه هی زنا جواب میدن و عشقم عشقم میکنن
دعوا و درگیری خلاصه تا یه روز عشق شوهرش میاد خونش میگه من رضایت دادم تورو بگیره دارم از شوهرم جدا میشم میخوام صیغه اش بشم کفته باید از تو اجازه بگیرم و جلوش شوهرشو میبوسه ..وقتی زنه میره شوهرش میگه دنبال اون نیست و میخوا رابطه رو تموم کنه و فقط همسرشو دوست داره
خلاصه دختره میره خونه باباش که میفهمه بله شب توی رابطه بودن با اون زن کثیف که شوهر زنه میاد و دعوا و میشه و شوهر زنه میمیره ازش شکایت میکنن
زن کثیف بدکاره سنگسار میشه شوهر دختره بعد 5 سال اعدام میشه
قبل اعدام دختره میره زندان شوهرمیگه بد کردم دلتو شکستم خدا جواب دلتو ازم گرفت و هلاصه بغل و این حرفا
و بعدشم اعدامش میکنن
دختره 27 ساله بدون بچه بودن همسر شر قبر شوهر میخنده و همه فکر میکنن دیوانه شده