آمپول فشار بوده ...نمی دونم چقدر گذشت دکتر اومد معاینه کرد خیلی آروم و ریلکس بود مثل همیشه
بعد گفت میخوام کیسه آبت رو بزنم
که همین کارم کرد ... من بخاطر تلقین اصلا داد و فریاد نمیکردم ...
خلاصه پرستارا میومدن بالا سرم میگفتن تو چقدر ارومی چرا هیچی نمیگی البته اولش که درد نداشتم ولی دیدم نه ،این ساعت داره هی میگذره کیسه آبم که زده شد دیگه یا باید همت کنم یا سزارین بشم خلاصه مامای مهربون یه توپ اورده بود منم رفتم نشستم روش ماما برام دسته تخت و بالا اورد و یادم داد بگیرمش و بشینم رو توپ ...چنان بالا پایین میرفتم که همه تو کفش مونده بودن بعد از نیم ساعت تا چهل دقیقه بالا پایین شدن کم کم دیدم خونابه داره ازم میاد حسابی خوشحال شدم هم شروع شدن درد هم دیدن خون نشون میداد روند زایمان داره پیش میره منم با جدیت بیشتری همون کارا رو انجام دادم ولی بچه ها نه سوسول بازی ها چنان بالا پایین میکردم از ترس سزارین شدن که پرستارا تعجب میکردن هر کس رد میشد میگفت باریکلا به تو
وقتی دردم شروع میشد زیر لب شروع به شمردن میکردم تمرکز میکردم رو اعداد با بینی نفس عمیق میکشیدم خیلی برام موثر بود اصلا ناله نمیکردم فقط معاینه کردن برام درد داشت ...
من خیلی زیادی بچه خوبی بودم با اینکه برام اپیدورال انجام دادن و گفتن هر وقت درد داشتی بگو دارو رو تزریق کنیم من خول الکی کلی درد کشیدم و صدام در نیومد چهل دقیقه اخر که گفتم دارو بدید تازه فهمیدم چی رو از دست دادم بعد از تزریق دارو بار اخری که دکتر معاینه کرد واقعا عالی بود اصلا هیچی نفهمیدم...
گرفتن اپیدورال چطوری بود؟
یه خانم میانسال اومد برام انجام داد یه مقنعه چونه دار بلند داشت قدیما خانم جلسه ای ها میزدن اومد تو اتاق گفت دختر گلم اپیدورال میخواستی شما بودی ؟ پرستار گفت بله چقدرم صبوره چقدرم خانمه همش ما داریم ازش میپرسیم چی میخوای خودش که هیچی نمیگه اونم کلی تشویقم کرد و گفت برام دعا کن ...
بعد گفت پاهاتو از تخت آویزون کن گردنت رو شل کن بنداز روی سینت و آروم و ریلکس باش الان بتادین زدم الانم دارم این سوزن رو میزنم بیا اینم جایی که دارو توش تزریق میشه یه شلنگ نازک که بهش یه محفظه کوچولو متصل بود انداخت از دوشم و گفت دیگه با من کاری نداری؟ منم تشکر کردم اصلا متوجه نشدم چیکار کرد از بس سریع و اروم بود خیلی خوب بود فقط من اشتباه کردم دیر دارو خواستم تقریبا تمام درد رو تحمل کردم و چهل دقیقه اخر دارو گرفتم معاینه اخر دکتر و اصلا درد نکشیدم و عالی بود ...دکتر گفت من برم نماز بخونم بیام تا بیام اینم اوکی شده دکتر رفت و یه ربع نشد که موقع تولد نی نی شده بود این پرستارا اومدن معاینه کردن دیدن سرش داره دیده میشه یادم نمیره چقدر با استرس اسمم رو صدا میزدن که فلانی