برادرام عقدم نیومدن،،عقدم محضری بودبا حضور خانواده ها
یکیشون میگه عروسیمم نمیاد چون وقتی مجرد بودم همش سرم داد میزد دعوا میکرد بی دلیل چون اخلاقش همینه با مادرمم همینطوره من تحمل نکردم باهاس قهر کردم ک داد و دعوا نشنوم و خداروسکر چندساله نشنیدم الانم گفته عروسیم نمیاد و یکساله عقدم اصلا خانواده شوهرم ندیدنش
منم برام مهم نیست چون میترسم بعدا مادرشوهرم سرکوفتم بده ناراحتم
مادرشوهر و خانواده شوهر خیلی بدی دارم متاسفانه ک همش متلکم میگن بی دلیل دیگ دلیل داشته باشن خدا داند
حالا ماجرا اینه
داییم پارسال فوت کرد
من خاستم عزوسی کننو خودشون گفتن صبرکن سالگرد بگذره منم گفتم باشه عروسیم خلوت نباشه
بعد کرونا اومد ،،عروسی نکردم گفتم بزار کرونا بره ک عروسیم خلوت نباشه
الان دایبم سالگردش رفته وپسرش عروسیش هست با دختر خالم
و برادرام نمیزارن مادر و پدرم برن میگن چون ۶ سال پیش عروسی داداشم نرفته خدابیامرز داییم
من خ ناراحتم میگم این همه صبر کردم ک عروسیم خلوت نباشه
الان میدونم دایبم اینا ک پرجمعیتن و خالم اینا نمیان
ی عموم باز بخاطر بد بودن برادرام باهامون قهر نمیاد
ی عمه بخاطر داداشم پول پسرش خورده باهامون قطع رابطه س
واقعا نمی دونم چیکار کنم
سما باشین چیکار میکنین؟
اگ جشنم نگیرم همینطوری عکس بگیرم برم سر زندگیم تو دلم جشن می مونه
اخه عقدم نگرفتم همینطوری با مانتو رفتم تنها با پدرمادرم عقد کردم اومدم خیلی غصه خوردم خیلی سختم بود
جشن عروسی دوست دارم وقتی مجرد بود هیچ عروسی نمیبردنم خانوادم اکثرا هم خودشون نمیرفتن