2737
2734
عنوان

به هم خوردن زندگی بخاطر مادرشوهر

1880 بازدید | 81 پست

سه بار باعث شده شوهرم بهم سیلی بزنه و آخرین سیلی و تو هفته ۲۱ حاملگی بهم زده،الانم چند روزه باز بخاطرش دعوا راه افتاده تو خونم چون بی اجازه من چندتا وسیله داده بهش گفتم چرا بدون اینکه بهم بگی دادی میگه خوب کردم مثل سگ نونتو میدم بخوری و حق نداری چیزی بگی هرچی به خونوادم بدم یا ندم به تو ربطی نداره خودم کار میکنم خودم میدونم چیکار کنم.شماها جای من بودین چیکار میکردین؟زندگی و که براساس مادرشوهر بنا شده رو ادامه میدادین؟چند هفته پیش ضربان قلب بچه پایین اومده بود،۲ روز بیمارستان بستری بودم گفتن شاید ۷ ماهه دنیا بیاد آمپول ریه زدم و چون نمیتونم زیاد کاری بکنم الان خونه مامانمم،میخوام امروز برگردم خونه خودم زنگ بزنم به پدرشوهرم بیاد همه چیو بگم بهش،بعدش دیگه هیچوقت برنگردم خونم 

عصر با مادر سوهر و خواهر شوهر و شوهرم بیرون بودیم شوهرمم اومد بعد پسرم اومد گفت ای مامان خیلی دوستت دارم شوهرم گفت مادرتو بیشتر دوست داری یا زن ک بگیری اونو. مادرشوهرم گفت معلومه زنش بیا تو برا من چکار کردی مجرد بودی هرچی میگفتم بیا خونه هی تو خیابونا بودی الان تا دنیا بهت میگه بیا فرار میکنی جلو دستش منم هی میخندیدم بعد شوهرم گفت ن مامان بخدا من تو رو دوست دارم نه دنیا رو منم با ی حالت شوخی ی سبد دستم بود بردم بالا ک مثلا بخندیم بعد ساکت شدیم و شوهرم رفت چند قدم اونورتر منم رفتم پیششفت ک اینطور و میخندیدم بعد گفت شیت روانی تو باید اونجا میگفتی بله ک باید مادرتو دوست داشته باشی هیچ اینطور نگفتی سبد بلند کردی بزنی بهم تو چ خری هستی من فقط مادرکو دوست دارم و دردش تو سرتو منم گفتم درد منم ب تو درد هیچکسو ب من ننداز و برگشتم خونه بعد 5 دیقه اومد و گفت منم میدونم چطور با خونوادت رفتار کنم تو ناحیه تناسلی مم نیستی منم گفتم زیاد ب خودت میبالی اول ببین داری بعد بهش ببالبعد گفت تو ک س و هستی ک اینجوری حرف میزنی. تو چ ن ده هستی منم چون بار قبل ک این فوشارو داده بود ازش قول گرفته بودم تکرار نکنه خیلی عصبی شدم و گفتم الان اینطوره من میرم خونه پدرم و اومد در رو قفل کرد انگشتشو فشار دادم ک جلومو نگیره پرتم کرد بعد انقد زد تو سرم و چک زد تو گوشم الان آثارش هنوز زیر گردنمه منم چون با خونه پدر شوهرم همسایه ایم داد زدم ک بیان منو نجات بدن. اونام اومدت و پشت پسر خودشونو گرفتن و گفتن تو جیغ میزنی. شما کتک بخورین چکار میکنی؟ جیغ نمیزنی کمک نمیخای؟ 

بعد زنگ زد ب پدرم ک بیا دخترتو ببر نمیخامش منم ب پدرم گفتم نیا فردا شکایت کنه میگه خودش دخترشو برده ولی مامانم دلش تاب نیاورد و امد. این بیشعور شوهرم همه کاسه کوزه ها رو سر من شکوند پیش همه و منم ی تصمیم گرفتم ک طلاق بگیرم و پسرمم با خودم ببرم بهترین زندگی رو بسازم باهاش بنظرت چطوره تصمیمم

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

عزيزم شما كه مشكل داشتى چرا باردار شدى!؟اول تكليف زندگيتو مشخص ميكردى بعد يه طفل معصوم مياوردى

اگه پدرشوهرت درك و فهمش بالاست و ميتونه كمك مثبتى بكنه آره چه اشكالى داره بگوووو

هيچوقتم اجازه نده هيچكسى تحقيرت كنه،به شوهرت ميگفتى اون مامانته منم مامان بچه هاتم😒😏😏

2728

😔😔ب خدا من همش برام سواله که یه مادریا پدر چطور زندگی پسرشون یا برعکس زندگی دخترشون براشون مهم نیس که انقد دخالت میکنن و حرف بیخود میزنن.منم خیلی بهم بی احترامی میکنن دیگه تصمیم گرفتم این سری که بریم شهرستان اگه چیزی بگن میگم اگه دوس دارین پسرتونو اذیت کنم زندگیو واسش زهرمار بکنم بازم اذیت کنین

عصر با مادر سوهر و خواهر شوهر و شوهرم بیرون بودیم شوهرمم اومد بعد پسرم اومد گفت ای مامان خیلی دوستت ...

من بودم اگ ب پدرم زنگ میزدن خداهم میومد وساطت میکردبرنمیگشتم پیش شوهره ادلش خوبه میان خواستگاری بعد سگ هارمیگیرتشون

2738

ببین تنها راه اینکه جلوی مورد ظلم قرار گرفتن رو بگیری اینه که از موضع مظلوم خارج بشی. مردا بخصوص وقتی زنشون باردار میشه فکر میکنن میخشون رو کوبیدن. باید به هر آدمی فهموند که من همیشگی نیستم، اگه آدم باشی کنارت میمونم وگرنه تمیشه گزینه های دیگه ای برای سبک زندگیم دارم

بنظرم مشکل اصلی شوهرته. هرچقد مادرشوهرت بده بالاخره اینم پسر همون مادره دیگه از یه قماشن.مادرشوهرت وسیله هم بخواد یا نخواد شوهرت حق نداره اینجوری بات حرف بزنه 

نمیدونم چندمین کاربریمه.همش ایمیل و پسورد یادم میره.
من بودم اگ ب پدرم زنگ میزدن خداهم میومد وساطت میکردبرنمیگشتم پیش شوهره ادلش خوبه میان خواستگاری بعد ...

اگه با پدرم میرفتم فردا شکایت میکرد که دخترشونو خودشون بردن. 

بعدش خونوادم انقد پشتم نیستن بگن بیا پشتیبانت هستیم اونا میترسن من طلاق بگیرم جاشونو تنگ کنم

اگه با پدرم میرفتم فردا شکایت میکرد که دخترشونو خودشون بردن.  بعدش خونوادم انقد پشتم نیستن بگن ...

مهریت بگیر و خوب حالش بگیر چ بیشرفن مردا..امروزدقیقا۳م یا۴م تاپیک میخونم ک همه میخان برن بارکاراطلاق یاپزشک قانونی

عصر با مادر سوهر و خواهر شوهر و شوهرم بیرون بودیم شوهرمم اومد بعد پسرم اومد گفت ای مامان خیلی دوستت ...

سر یه چس حرف

اینقد بلا سرمون آوردن باز سرمون رو میگیریم بالا میگیم درد نداشت😏😏😏😏

تو سر یه حرف اینجوری جنگ راه انداختی

مادرش شمر هم که باشه همسرت گوشتشو هم بخوره استخووناشو دور نمیندازه

اون لحظه که گفت باید اینو میگفتی

میگفتی آره راس میگیا، بی تجربگی کردم حالا خودم میرم از دلش درمیارم

بعد می‌دیدی کف پاتم ماچ میکرد

هیچووووقت سر شخص سوم تو روی شوهرتون واینستید

حتی شده زبونی فقط خودتون رو خوب نشون بدید جلوی شوهرتون و احترام نگه دارید، تا جونش رو براتون بده


زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست... 💖💖
عصر با مادر سوهر و خواهر شوهر و شوهرم بیرون بودیم شوهرمم اومد بعد پسرم اومد گفت ای مامان خیلی دوستت ...

طلاق کلمه خیلی سنگینیه یه زندگی به راحتی ساخته نمیشه که به راحتی هم تموم شه وقتی اینجوری میکنن همه چی روسر آدم خراب میشه،من میگم باید مادرت یه طرف زندگیت باشه و زنت یه طرف و نباید هیچ کدومو ناراحت کنی ولی وقتی من هستم اول باید اولویتت من باشم وقتی بخاطر مادرش سیلی و لگد میزنن با حرفاشون ناراحت میکنن باید ولشون کرد تا برن پیش همون مادرشون،اینا لیاقت زندگی و ندارن،چطور مادر و خواهرشون عزیز باشه کسی از گل نازک تر بهشون نتونه بگه اما ما که عزیز یه خونواده ایم اینجوری باید زجر بکشیم من بابام سیگار و ترک کرده بود دیروز بهش گفتم خیلی عصبانی ناراحت شد چندتا سیگار کشیده بود،ما رفتیم زندگی تشکیل دادیم که با آرامش به زندگیمون ادامه بدیم نه که مادرشوهر سلطنت زندگیمونو دستش بگیره و زندگی و برامون زهرمار کنه و اینجوری کنه 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730